جووانی گوارسکی

طنزپردازی با سبیل کلفت؛

وقتی می نویســید جووانی گوراســکی، راحــت می توانید در کنارش بنویسید:روزنامه نگار، کاریکاتوریست و طنزپرداز. جووانی گوراســکی که متولد پارمای ایتالیاست، از آن دسته نویسنده هایی است که زندگی شان را سطر و پاراگراف می کنند، امــا با کمی اغراق و رگه هایی از طنز. گوراســکی در خانواده ای متوسط به دنیا آمد. نتوانست در دانشگاه پارما داوم بیاورد، پس تصمیم گرفت با مقاله نویســی برای یک روزنامه محلی روزگار بگذارند. خودش در جایی می نویســد: «وقتی هیچ کاری باقی نمی ماند، مجبور می شوی شب ها برای پر کردن ستونی که در روزنامه به تو داده شده، شروع به اختراع داستان بکنی. من هم شروع به اختراع داستان هایی کردم که مردم از آن ها خوششان آمد، چون داستان های من واقعی تر از واقعی بود.» و این نوشتن تا آن جا پیش رفت که در سال ،1929 گوراسکی سردبیر مجله فکاهی «کوریره امیلیانو» شد و همین طور بعدها «برتولدو». بعد هم که خودش مجله ای به نام «کاندید» منتشر کــرد و در آن به حمایت از دموکرات مســیحی ها پرداخت و از کمونیست ها انتقاد کرد. اگرچه وقتی کمونیست‌ها در انتخابات شکســت خوردند، این بار از دموکرات مسیحی ها انتقاد کرد.

زندگی با انتقاد؛

زندگی گوراسکی را مرور کنی، می بینی که انگار نافش را با انتقاد بریده اند. مثل وقتی کــه در حال و هوای جنگ جهانی دوم به دولت موسیلینی به خاطر مفقودالاثر شدن برادرش در جبهه روسیه اعتراض می کند، که همین باعث دستگیری و بازداشتش در آلمان می شود.بعد هم که به جبهه جنگ اعزام می شود و به علــت لج بازی با نازی هــا، می افتد زندان.او تــا پایان جنگ در اردوگاه اسرا در لهستان می ماند، تا آخر سر انگلیسی ها به دادش رسیدند و آزاد شد. بعــد از جنگ، گوراســکی ابتدا با کاریکاتور شــروع کرد. در کنارش هم برای گذران زندگی، حتی نگهبانی ساختمان را هم تجربه کرد، اما بالاخره ستاره اقبال یک جایی چشمک می زند. ستاره اقبال جووانی گوراسکی هم وقتی درخشید که سردبیر هفته نامــه «برتولدو» شــد، هفته نامه ای کــه در آن طنزهای سیاسی می نوشت، طنزهایی که خواننده های فراوانی داشتند، و در همان هابود که «دون کامیلو» خلق شد؛ سال.1950 در ســال ،1954جووانی نامه ای منتشر کرد که در آن آمده بود، رهبر مقاومت ایتالیا) که بعدها نخست وزیر شد (از متفقین خواسته که رم را بمباران کنند. بعد از چاپ نامه مشخص شد که نامه جعلــی بــوده و دادگاه به همین خاطر برای گوراســکی نویســنده،12ماه زندان برید که به خاطر خوش رفتاری زودتر آزاد شــد.دو ســال بعد یعنی در ،1956دیگر گوراســکی آن گوراســکی ســابق نبود؛ برای درمان مریضــی و ناتوانی اش به سوئیس رفت، اما افاقه نکرد و در سال ،1957مجبور شد که از سردبیری مجله اش کناره گیری کند. اما همچنان می نوشت، تا این که در سال1968دیگر خسته شد و مرد. دوست داشت از او این طوری یاد بکنند که؛ «آن نویسنده ای که قدش1/78بود و سبیل کلفتی داشت.»