کتاب مامان و معنی زندگی با عنوان انگلیسی (Momma And The Meaning Of Life) اثر دکتر اروین د. یالوم (Irvin David Yalom)، استاد روانپزشکی دانشگاه استنفورد و نویسندهی رمان مشهور «وقتی نیچه گریست» است. کتاب مامان و معنی زندگی نیز رمانی در سبک روانشناسی است که شگفتیهای موجود در قلب رابطۀ درمانی را میکاود و رویارویی نویسنده و بیمارانش را با ژرفترین چالشهای زندگی آشکار میسازد. کتاب مامان و معنی زندگی از متون علمی روانشناسی است که برای فهم عامه مردم تنظیم شده است. برای تهیه و خرید کتاب مامان و معنی زندگی به سایت کتاب ابر مراجعه نمایید.
کتاب مامان و معنی زندگی با نام اصلی Momma And The Meaning Of Life اثر اروین یالوم در سال 2000 منتشر شد. این کتاب که شامل داستانهای کوتاه و نتیجهی سالها کار رواندرمانی یالوم است. در کتاب مامان و معنی زندگی مفاهیم و موضوعات درمانی و فلسفی در قالب روایتهای شیرین بیان شده است.
یالوم داستانهای کتاب را از زبان خودش مطرح میکند و با نثر روان و فارغ از پیچیدگی سعی کرده مفاهیمی همچون مسئولیت، عشق و مرگ را برای عموم مردم به تصویر بکشد. او با نگارش این داستانها، خوانندهی کتاب را با هراسهای درمان که در جامعه وجود دارد روبهرو میکند و در غالب داستان مسائل پیچیدهی وجودی را برای انسانهای عصر تکنولوژی مرور میکند. اروین یالوم با به تصویر کشیدن فضای درمان در داستانهایش، درمان کردن با همدلی و از طریق گفتوگو را آموزش میدهد و بیمارانش را مانند پدیدههای خارجی ترسیم نمیکند. داستانهای این کتاب قابل درک و دلنشین برای همهی افراد است زیرا قلم یالوم متاثر از سالها رابطهاش با انسانها است.
کتاب مامان و معنی زندگی، داستانهای رواندرمانی شامل شش داستان «مامان و معنی زندگی»، «همنشینی با پائولا»، «تسکین از نوع جنوبی» «هفت درس پیشرفتهی در درمان سوگ»، «رویایی دوجانبه» و «طلسم گربهی مجار» است که چهار داستان ابتدایی آن براساس واقعیت به نگارش درآمده و دو داستان آخری را اروین یالوم براساس تخیل خود نوشته است. نویسنده طی این داستانها شگفتیها و چالشهای موجود در رابطهی مریض و درمانگر را بیان میکند که دستاورد مهمی برای روانشناسی است.
«مامان و معنی زندگی» داستان اول کتاب است که دربارهی تاثیر مادر بر شکلگیری شخصیت فرزندان است. در این داستان اروین یالوم زندگی زنی نویسنده را به تصویر میکشد که پس از مرگ مادرش، رویای او را میبیند. این زن که از مادرش بیزار بوده ولی بعد از ده سال زندگیاش تحت شعاع او قرار میگیرد و با خود میگوید: «چرا حالا که سالهای سال در خصومتی مداوم با او زندگی کردهام، باید برایش دست تکان بدهم؟ او خودبین، منعکننده، مداخلهجو، بدگمان، کینهای، به شدت یکدنده و فوقالعاده کم اطلاع بود. یک لحظه را هم به یاد نمیآورم که با او احساس صمیمیت کرده باشم.»