loader-img
loader-img-2

انسان موجودی یکروزه و قصه های دیگری از روان درمانی

امتیازدهی
3 (5)
  • ناشر : ققنوس
  • نویسنده : اروین د. یالوم
  • مترجم : نازی اکبری
  • سال نشر : 1397
  • تعداد صفحات : 272
  • زبان کتاب : فارسی
  • شابک : 9786002782328
  • چاپ جاری : 1
  • نوع جلد : جلد نرم
  • قطع : رقعی
  • وزن : 308 گرم
  • شناسه محصول : 12231
معرفی کتاب

معرفی کتاب انسان موجودی یکروزه و قصه‌های دیگر از روان درمانی  

کتاب انسان موجودی یکروزه و قصه‌های دیگری از روان درمانی نوشته‌ی اروین یالوم و ترجمه نازی اکبری برای نخستین بار در سال 2015 منتشر شده است و به یکی از پر فروش ترین کتاب‌ها درباره روان درمانی تبدیل شد. کتاب انسان موجودی یکروزه و قصه‌های دیگر از روان‌درمانی در نگاه اول، با نام نویسنده‌ی بزرگش، اروین یالوم، ما را به خود جذب می‌کند و بعد حالت داستانی بودنش، ما را برای خواندن، وسوسه می‌نماید. 
کتاب انسان موجودی یکروزه را می‌توانید از مرجع کتاب ابر بوک خریداری نمایید.
ترکیب روانشناسی و داستان، ترکیب جذابی است که نمی‌توان از آن گذشت. یالوم در کتاب خود، به دو موضوع مهم یعنی: تلاش برای معنا دادن به زندگی و پذیرفتن پایان اجتناب ناپذیرش، از نگاه درمانجویانش و خودش می‌پردازد. این کتاب، روایتی است از صحبت‌های اروین با مراجعینش که با بیانی طنزآلود و راحت نوشته شده است. اگر در ارتباط و تعامل خود با دیگران دچار مشکل هستید، کتاب‌های اروین یالوم را از دست ندهید؛ چرا که اروین یالوم معتقد است اصلاح روابط باعث شفای روان است و به این مورد بسیار می‌پردازد.

خلاصه و داستان محتوای کتاب انسان موجودی یکروزه و قصه‌های دیگر از روان درمانی  

در شروع داستان، با پاراگرافی کوتاه، شرح حال مختصری به ما داده می‌شود که شیرین است. در داستان اول، پل اندروز، نویسنده‌ای که با نوشتن دچار مشکل شده‌، وارد می‌شود؛ او پیرمردی 84 ساله است و از همان آغاز داستان، رجوع کسی با این سن به روانکاو، ما را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد و یک نفس تا پایان داستان می‌برد. پل از زندگیش می‌گوید و پروژه‌ی دکتریش که در طول حدود 60سال، به سرانجامی‌نرسیده بود! و راهکار یالوم به او چیزیست که با یک جلسه، قبراق از در خارج می‌شود!! در داستان دوم، چارلز رو به روی یالوم می‌نشیند، کسی که با وجود شرایط و خانواده‌ای برجسته و ممتاز، احساس خلاء درونی دارد. از خواب‌هایش می‌گوید و احساس گناهش.. چارلز با فقدان، از دست دادن، مرگ و ترس از مرگ مواجه است و یالوم به او می‌آموزد قدر لحظه‌ی حال و داشته‌هایش را بداند، چون به هرحال مرگ اجتناب ناپذیر است. در داستان سوم، ناتاشا با عکسی عجیب سر می‌رسد و یالوم با روش‌ها و سؤال‌های زیرکانه و حرفه‌ای، گفتگوها را پیش می‌برد تا راه برگشت به زندگی را به ناتاشایی که راه را گم کرده، نشان دهد؛ ناتاشایی که مهر مادری را ندیده است و....حرف زدن، گویا گفتن‌ها معجزه می‌کنند. در داستان چهارم، قصه به خود یالوم یادآوری می‌کند که چقدر انسان‌ها متفاوت و غیرقابل پیش‌بینی هستند و یک روان درمانگر نباید از تغییر روش‌ها بترسد.

 لیست فهرست مطالب

فصل اول: درمان معیوب
فصل دوم: خلوص
فصل سوم: آرابِسک
فصل چهارم: مولی، متشکرم
فصل پنجم: مرا اسیر مکن
فصل ششم: ملاحظه‌ی بچه‌هاتو بکن
فصل هفتم: افسوس گذشته‌ها را باید رها کرد
فصل هشتم: برو گم شو دنبال مرض کشنده‌ی خودت باش: تجلیل از الی
فصل نهم: سه بار گریستن
فصل دهم: انسان موجودی یکروزه

هم‌اکنون می‌توانید کتاب انسان موجودی یکروزه و قصه‌های دیگر از روان درمانی را از سایت ابربوک تهیه نمایید.

بخشی از کتاب " انسان موجودی یکروزه و قصه های دیگری از روان درمانی "
ده روز بعد، پل سر قرارمان حاضر شد. از مشاهده ظاهرش مبهوت شدم. بدون هیچ دلیلی توقع داشتم با نویسنده‌ای میانسال و سرحال و شاید کمی گرفته روبه رو شوم، در حالی که کسی که وارد اتاق من شد پیرمردی چروکیده بود. شدت خمیدگی پشتش در حدی بود که به نظر میرسید با وسواس مشغول وارسی کف اتاق من است. همچنان که به کندی وارد اتاق میشد من در این اندیشه بودم که او چگونه توانسته است خود را به مطب من، که بالای تپه راشن قرار دارد، برساند. در حالی که تقریبا صدای ناله مفاصلش به گوش میرسید، کیف دستی مندرسش را از او گرفتم. بازویش را گرفتم و به طرف صندلی هدایتش کردم. " مرسی، مرسی مرد جوان. چند سالتونه؟ "  پاسخ دادم: " هشتاد سالمه."  "آه، اگر دوباره هشتادساله می شدم. "  "شما چی؟ چند سالتونه؟ "  "هشتادوچهار. بله، درسته، هشتادوچهار. می دونم بهت زده‌تون کردم. اکثرا فکر می کنن من سی وچند سالمه. " با دقت به چهره اش نگاه کردم و برای لحظه ای نگاهمان در هم گره خورد. احساس کردم مفتون چشمان شیطان و لبخند بازیگر نقش بسته در گوشه لبانش شده‌ام. همان طور که در سکوت نشسته بودیم و به یکدیگر می‌نگریستیم، در تصوراتم هر دویمان را به سان مسافران کشتی‌ای می‌دیدم که تشعشع و گرمای رفاقت کهنسالی را تجربه می‌کنند. مسافرانی که در یک شب مه آلود و سرد در عرشه این کشتی به گفتگو می‌نشینند و پی می‌برند که در همسایگی یکدیگر رشد کرده و بزرگ شده‌اند.

دیدگاه شما

نظرات کاربران ( 0 نظر)
نام و نام خانوادگی
کد امنیتی
برچسب ها