loader-img
loader-img-2

پسرک فلافل فروش: زندگینامه و خاطرات طلبه جانباز شهید مدافع حرم محمدهادی ذوالفقاری

امتیازدهی
2 (5)
  • ناشر : شهید ابراهیم هادی
  • نویسنده : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
  • سال نشر : 1398
  • تعداد صفحات : 120
  • زبان کتاب : فارسی
  • شابک : 9786007841976
  • چاپ جاری : 23
  • نوع جلد : جلد نرم
  • قطع : پالتویی
  • وزن : 101 گرم
  • شناسه محصول : 1585
معرفی کتاب

معرفی کتاب پسرک فلافل فروش: زندگینامه و خاطرات طلبه جانباز، شهید مدافع حرم محمدهادی ذوالفقاری

کتاب پسرک فلافل فروش توسط گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری و در سال 1398 منتشر شد. علت نام‌گذاری این کتاب به پسرک فلافل فروش این است که شهید محمدهادی ذوالفقاری دوره‌ای فلافل فروشی می‌کرد.
اگر به زندگی نامه شهدا علاقه ‌مندید ابربوک به شما توصیه می‌کند تا کتاب پسرک فلافل فروش را مطالعه کنید.

خلاصه کتاب پسرک فلافل فروش

پسرک فلافل فروش زندگینامه شهید محمدهادی ذوالفقاری است. این کتاب شامل مجموعه خاطراتی از خانواده و جمعی از دوستان و آشنایان شهید ذوالفقاری در ایران و عراق از دوران کودکی تا زمان شهادت ایشان می‌باشد.
شهید ذوالفقاری علاقه و توجه ویژه‌ای به شهید ابراهیم هادی که در جنگ ایران و عراق مفقودالاثر شد، داشت و شهید ابراهیم هادی را الگوی خود قرار داده بود.

درباره شهید محمد هادی ذوالفقاری

شهید محمد هادی در سیزدهم بهمن سال 1367 در شب جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه به دنیا آمد.
تولد ایشان مصادف بود با سالروز شهادت امام هادی (ع) به همین دلیل محمدهادی نام‌گذاری شد و بسیار شیفته امام هادی (ع) گشت. رجبعلی ذوالفقاری پدر شهید، 12 سال خادم مسجد فاطمه زهرا (س) محله دولاب بود. شهید محمد هادی از کودکی پای ثابت هیئت‌ها و فعالیت‌های بسیج و اردوهای جهادی و راهیان نور بود.
ایشان سرانجام در26 بهمن سال 1393 در دفاع از حرمین عسگریین (ع) در سامرا به شهادت رسید. مطابق وصیتشان پیکر شهید را در کاظمین و سامرا و نجف طواف داده و در وادی‌السلام نجف به خاک سپردند.

برای خریداری و تهیه کتاب پسرک فلافل فروش و صدها کتاب دیگر به سایت ابر بوک مراجعه کنید.

بخشی از کتاب " پسرک فلافل فروش: زندگینامه و خاطرات طلبه جانباز شهید مدافع حرم محمدهادی ذوالفقاری "
کار فرهنگی مسجد بسیار گسترده بود. همیشه برای جلسات هیئت یا برنامه‌های اردویی فلافل می‌خریدند. چون هم سالم بود هم ارزان. یک فلافل فروشی به نام جوادین در خیابان پشت مسجد بود که از آنجا خرید می‌کردند. شاگرد این فلافل فروشی پسری با ادب بود. با یک نگاه می‌شد فهمید که زمینه معنوی خوبی دارد. بارها به سراغ این فلافل فروشی رفتیم و با این جوان حرف زدیم و سعی کردیم اورا به مسجد جذب کنیم. رفاقت ما با او در حد سلام بود. تا شبی که مراسم یادواره‌ی شهدا در مسجد برگزار شد. این اولین یادواره‌ی شهدا بعد از پایان دوران دفاع مقدس بود. در پایان مراسم دیدم همان پسر انتهای مسجد نشسته است. سیدعلی تا او را دید بلند شد و با گرمی از او استقبال کرد. بعد اورا در جمع بچه‌های بسیج وارد کرد و گفت : ایشان دوست صمیمی بنده است که حاصل زحماتش را بارها نوش جان کرده‌اید. خلاصه کلی گفتیم و خندیدیم.

دیدگاه شما

نظرات کاربران ( 1 نظر)
نام و نام خانوادگی
کد امنیتی
فاطمه صاد
5 دی 1399

چقدررر این شهید به حضرت زهرا ارادت داشت چقدر تو مطب دندون پزشکی شروع کرده بودم خوندن ولی مجبور شدم نصفه رهاش کنم چون برگشتم خونه

برچسب ها