loader-img
loader-img-2

قصه دلبری: شهید محمدحسین محمدخانی به روایت مرجان درعلی همسر شهید

امتیازدهی
4 (5)
  • ناشر : روایت فتح
  • نویسنده : محمدعلی جعفری
  • سال نشر : 1398
  • تعداد صفحات : 114
  • زبان کتاب : فارسی
  • شابک : 9786003302563
  • چاپ جاری : 24
  • نوع جلد : جلد نرم
  • قطع : جیبی
  • وزن : 143 گرم
  • شناسه محصول : 1721
معرفی کتاب

معرفی کتاب قصه دلبری : شهید محمد حسین محمدخانی به روایت مرجان درعلی همسر شهید

کتاب قصه دلبری به روایت مرجان درعلی همسر شهید و به قلم محمدعلی جعفری با 184 صفحه در سال 1397 از طریق نشر روایت فتح روانه بازار ادبی ایران شد. کتاب قصه دلبری به دلیل بیان جذاب همسر شهید محمدحسین محمدخانی از زندگی ایشان، جزو پر فروش ترین کتاب‌های زندگینامه به شمار می‌رود. 
با تازه‌های سایت ابربوک همراه باشید.
کتاب قصه دلبری، روایتی از سبک زندگی این شهید است که همسرش روزهای آشنایی در بسیج دانشجویی تا روزهای پس از شهادت او را، در آن بازگو می‌کند. او با ماجراهایی که در دانشگاه داشتند کتاب قصه دلبری را آغاز می‌کند و از خواستگاری‌های پی‌ در پی او می‌گوید، سپس به زمانی که می‌رسد که نظرش عوض می‌شود و تصمیم می‌گیرد که به این خواستگار جواب مثبت بدهد.
این کتاب مخاطب را غافلگیر خواهد کرد؛ چه آنهایی که شهید محمدخانی را می‌شناختند؛ چه آنها که او را نمی‌شناختند. 
در واقع این کتاب روایت عاشقانه 5 سال زندگی مشترک با شهید محمدخانی است.

درباره محتوا و خلاصه داستان کتاب قصه دلبری : شهید محمدحسین محمدخانی به روایت مرجان درعلی همسر شهید 

کتاب قصه دلبری خاطرات همسر شهید از 5 سال زندگی مشترک با شهید محمدحسین محمدخانی است که با خاطرات ایشان از نحوه آشنایی با شهید در بسیج دانشگاه آغاز می‌شود و با خاطراتشان از سفر به لبنان ادامه یافته و اعزام به سوریه و شهادت پایان بخش قصه دلبری می‌شود. متن کتاب قلمی روان و جذاب دارد و شخصیت شهید هر لحظه ما را غافلگیر می‌کند. این کتاب شامل بخش‌های خاطرات، اشعار, نامه‌ها و عکس‌هایی از آن شهید گرانقدر است.
 کتاب قصه دلبری را می‌توانید از کتابفروشی آنلاین ابر بوک خریداری نمایید.

بخشی از کتاب " قصه دلبری: شهید محمدحسین محمدخانی به روایت مرجان درعلی همسر شهید "
از تیپش خوشم نمی آمد. دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار شش جیب پلنگی گشاد می پوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ که می انداخت روی شلوار. در فصل سرما با اورکت سپاهی اش تابلو بود. یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری می انداخت روی شانه اش، شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ. وقتی راه می-رفت، کفش هایش را روی زمین می کشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد. از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر می دیدمش. به دوستانم می گفتم: «این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهۀ شصت پیاده شده و همون جا مونده.» به خودش هم گفتم . آمد اتاق بسیج خواهران و پشت به ما و رو به دیوار نشست . آن دفعه را خود خوری کردم . دفعه بعد رفت کنار میز که نگاهش به ما نیفتد . نتوانستم جلوی خودم را بگیرم . بلند بلند اعتراضم را به بچه ها گفتم. به در گفتم تا دیوار بشنود . زور می زد جلوی خنده اش را بگیرد . معراج شهدای دانشگاه که انگار ارث پدرش بود . هر موقع می رفتیم آنجا می پلکیدن زیر زیرکی می خندیدم و می گفتم : بچه ها بازم دار و دسته ی محمدخانی . بعضی از بچه های بسیج با سبک و سیاق و کارکردارش موافق بودند بعضی هم مخالف . معروف بود به تندروی کردن و متحجر بودن . از او حساب می بردند ، برای همین ازش بدم میومد . فکر می‌کردند از این آدم‌های خشک مقدس از آن طرف بام افتاده است.

دیدگاه شما

نظرات کاربران ( 10 نظر)
نام و نام خانوادگی
کد امنیتی

Deprecated: Unparenthesized `a ? b : c ? d : e` is deprecated. Use either `(a ? b : c) ? d : e` or `a ? b : (c ? d : e)` in /home/abrbooki/public_html/model/comment.php on line 353
مری :
2 دی 1403

سلام،،درکل کتاب خوبی بود از نظر معنا و مفهوم حس عشق رو به خواننده منتقل میکرد،،،اما از نظر من عیبی که داشت این بود که یهو از این داستان میپرید به داستان دیگه و نظم نوشتاری نداشت،،،

نیمار
6 آبان 1403

عالی

محمد
26 مرداد 1403

من کتاب عمار حلب را مطالعه کردم. ریتم بشدت بی نظمی داشت که نظم ذهنی مخاطب رو کامل بهم میریخت. منکه اصلا نقش نویسنده رو متوجه نشدم. انگار هرچی گفته شده نویسنده فقط روی کاغذ آورده... کاری که هر شخض معمولی وسواد داری هم میتونه انجام بده.حداقل میتونست راوی هر قسمت اعلام کنند .واقعا جزو بی نظم ترین ....

زهرا جعفری
16 خرداد 1403

بسیار کتاب عالی بود با بچه پنج ماهه که داشتم آنقدر برایم جذاب بود که در یک روز همه کتاب رو خوندم

سریه علینژاد
1 شهریور 1402

سلام. بسیار عالی بود منم درعرض چند روز خوندم واقعا عالی بود

الهه رضایی
21 آذر 1399

من این کتاب رو کامل نخونده رها کردم. ریتم بشدت بی نظمی داشت که نظم ذهنی مخاطب رو کامل بهم میریخت. منکه اصلا نقش نویسنده رو متوجه نشدم. انگار هرچی گفته شده نویسنده فقط روی کاغذ آورده... کاری که هر شخض معمولی وسواد داری هم میتونه انجام بده

کتاب ابر

ممنونیم از شما بابت نظرتون :) البته نوع روایت مشخصه خب. یعنی نویسنده یک گفتگو با همسر شهید کرده.

مائده بهزادیان
21 آذر 1399

من دوسش داشتم،کتاب جذاب و روان و خوش خوانیه

کتاب ابر

بله :) ممنونیم از نظرتون.

زهرا موسوی
21 آذر 1399

برای من جالبترین قسمت کتاب نوع رفتار و برخورد شهید برای مسئله ازدواجش بود اما نقدی که به کتاب‌های زندگینامه شهدا از زبان همسرانشون وارده به این کتاب هم وارده و شخصیت شهید رو ذیل جنگ بررسی نمیکنه و تا حدی شخصیت رو دست نیافتنی جلوه میده خوندنش مثل باقی کتاب‌های از این دست اگر نکته خاصی از شخصیت شهید یادمون نده و فقط نگاه ایده‌آل گرایانه دور از واقعیت های موجود بهمون بده فایده ای نداره در کل اگر میتونید از دوستانتون بگیرید و بخونید هزینه شو صرف خرید کتاب‌هایی که واقعا به دردتون میخوره کنید

کتاب ابر

شاید سخت باشه که دید واقع گرایانه داشت به این موضوع :(

صغری عاشوری
21 آذر 1399

متن کتاب به قدری روان هست که به عنوان خواننده ی کتاب، احساس میکردم سوم شخص حاضر در صحنه های بازگو شده هستم. مخصوصا سفرهای زیارتی که شهید و همسرشان به سوریه و لبنان داشتند، به زیبایی صحنه های ذکر شده برای من تصویرسازی میشد و از شدت جذابیت دوست نداشتم کتاب را کنار بگذارم و ظرف 1 روز خواندمش.

کتاب ابر

پس جلد اول اینک شوکران رو هم بخونید :) اون هم خیلی عالیه

فاطمه صاد
20 آذر 1399

کتاب شیرینی بود همین

کتاب ابر

سلام. ممنونیم بابت نظرتون :)

برچسب ها