loader-img
loader-img-2

اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر

امتیازدهی
2 (5)
  • ناشر : چشمه
  • نویسنده : محمود دولت آبادی
  • سال نشر : 1399
  • تعداد صفحات : 132
  • زبان کتاب : فارسی
  • شابک : 9786220106302
  • چاپ جاری : 1
  • نوع جلد : جلد نرم
  • قطع : رقعی
  • وزن : 146 گرم
  • شناسه محصول : 20564
معرفی کتاب

معرفی کتاب اسب ها، اسب ها از کنار یکدیگر

اسب‌ها، اسب‌ها از کنار یکدیگر نام جدیدترین اثر محمود دولت آبادی، یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان معاصر فارسی است. این قصه که همچون دیگر داستان‌های دولت آبادی از نثر غنی و نگارش به خصوص او برخوردار است داستان انسان‌هایی است که در پی دستیابی به قطعه‌ای گم‌شده در گذشته‌اند. پیوسته در نزاع با این مفهوم که آیا انسان خاطراتش را گم می‌کند یا در گودال عمیقی از یک خاطره‌ی از دست رفته، گم می‌شود. در هر دو صورت این انسان تا زمانی که این چنین گم‌گشته و حیران باشد، رنگ آسایش و خوشی نخواهد دید و این سفر بی پایان تا آخرین روز زندگی او ادامه خواهد یافت. برای تهیه و خرید کتاب اسب‌ها، اسب‌ها از کنار یکدیگر می‌توانید به سایت فروش کتاب ابر مراجعه نمایید.

درباره‌ی کتاب اسب ها، اسب ها از کنار یکدیگر

داستان درباره‌ی شخصیتی به نام کریم مروا یا کریما می‌باشد که به سرگردانی دچار بوده و به دنبال آدم‌هایی می‌گردد که گمان می‌کند سابقا آن‌ها را می‌شناخته است. این سرگردانی و شبگردی‌ها او را به خانه پیرمردی به نام ملک پروان می‌رساند. ملک پروان دو پسر دارد که یکی از آن‌ها گم شده و خبری از او نیست و پسر دیگر در واقع فرزند‌خوانده‌ی اوست که کریما با این پسر آشنا می‌شود.
کتاب اسب ها، اسب ها از کنار یکدیگر، چند ویژگی مهم دارد که با دیگر کتاب‌های دولت آبادی مشترک است. نخست عنوان به خصوص آن که همزمان ویژه و منحصر به فرد است و اطلاعات چندانی از چند و چون قصه به دست نمی‌دهد. دوم پردازش و جملات بسیار زیبایی است که توجه مخاطب را به خود جلب کرده و تا مدت ها در ذهن باقی می‌ماند. این قصه نیز نیازمند حواس جمع و توجه کامل خواننده حین مطالعه است و تمرکز زیادی برای درک شدن هرچه بهتر می‌طلبد.

بخشی از کتاب " اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر "
 دستی از قفا سرشانه‌ی کریما را در چنگ گرفت ــ چنان که آستین و بال چپ آن پالتوِ نیم‌دار هم بالا کشانیده شد ــ و برش گردانید رو به خود بی‌که رها کند آن‌چه را در چنگ داشت. حالا دست راست روی شانه‌ی چپ، دو تن رودرروی هم بودند. کریما که می‌رفته بود تا بیرون برود از آن اتاق دخمه و دیگری مرد جوانی که غافلگیر از پسِ پشت چنگ در شانه‌ی او زده بود با چهره‌ای مهاجم، که گویی برای ترسانیده شدن ساخته شده بود با آن چشم‌های هراسان و وادریده زیر ابروان سیاه که تیک داشت روی چشم چپ. لب‌های به‌هم‌فشرده‌ی مرد جوان هم می‌نمود که بسی خشمگین و متعرّض است به همه‌کس و چیز، خاصّه به جوانی که نمی‌دانست چه می‌خواسته در آن دخمه‌جای دور و گم از چشم‌های فضول، و حالا می‌خواست همین را بداند که چنان ناگهانی از تاریک‌جای ملایم‌تر اتاق ــ از پشت آن پرده‌ی شندره ــ پیدایش شد و با صراحت می‌پرسید «چه‌کار داشتی این‌جا؟ پرسیدم این‌جا چه کاری داشتی؟!» بدیهی است کریما نه‌فقط خاموش که در بُهت مانده بود از خوف، چنان که پروا داشت به پنجه‌ی زمختی نگاه کند که سرشانه‌اش را در چنگ نگه داشته بود، چه رسد به زبان گشودن به‌اعتراض و این‌که چرا رها نمی‌کند او را، که در یک حرکت تند و چابک کتف استخوانی کریما کوبانیده شد به سینه‌ی دیوار کوتاه‌پایه و دودزده که اگر کریما به غریزه سر نخمانده بود جلو، می‌شد که دنبه‌ی برجسته‌ی پس سر بگیرد به قوس متصل به دیوار و از هوش برود که چنان نشد. بدتر آن‌که با دزدیده شدن سر کریما به جلو، پیشانی نزدیک شد به شاخ سرِ جوان خشمگین که به قدّ و بر اندکی پست‌ترک از او بود. این شد که جوان بهانه‌ای دیگر جُست تا کریما را از دیوار وابکَند جلو و با شاخ بکوبد بر پیشانی کریما که یعنی «کله می‌زنی، نی‌قلیون؟» و کریما همچنان خاموش و مغلوب و گویی افسون‌شده بود، پس در سیمای زبان‌بندشده‌ی او آن‌چه می‌شد دید، یا به گمان آورد، تحیّر بود، سراپا شگفتی!

دیدگاه شما

نظرات کاربران ( 0 نظر)
نام و نام خانوادگی
کد امنیتی

Deprecated: Unparenthesized `a ? b : c ? d : e` is deprecated. Use either `(a ? b : c) ? d : e` or `a ? b : (c ? d : e)` in /home/abrbooki/public_html/model/comment.php on line 353
برچسب ها