loader-img
loader-img-2

سمفونی مردگان: قطع جیبی

امتیازدهی
1 (5)
  • ناشر : ققنوس
  • نویسنده : عباس معروفی
  • سال نشر : 1399
  • تعداد صفحات : 350
  • زبان کتاب : فارسی
  • شابک : 9789643113452
  • چاپ جاری : 46
  • نوع جلد : جلد نرم
  • قطع : جیبی
  • وزن : 236 گرم
  • شناسه محصول : 23013
معرفی کتاب

کتاب سمفونی مردگان را از دست ندهید

کتاب سمفونی مردگان برندهٔ جایزه سال 2001 از بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سورکامپ شده‌است.

کتاب سمفونی مردگان با تفسیری از آیه 26 سوره مائده آغاز می‌شود؛ 
قابیل گفت: من تو را البته خواهم کشت، هابیل در جواب گفت: مرا گناهی نیست که خدا قربانی پرهیزکاران را خواهد پذیرفت. اگر تو قصد کشتن مرا داشتی من هیچ وقت چنین قصدی برای تو نخواهم داشت، چرا که من از خدا میترسم!

این کتاب شامل ٤ موومان است که هرکدام از زبان یکی از اعضای مهم داستان روایت شده است اما بهتر است قبل از آغاز کتاب با معنای آن آشنا شوید
موومان، کلمه ای فرانسوی است و معنی بخش کاملی از یک اثر بزرگ تر موسیقی را می دهد. موومان برای آثاری مانند سمفونی و یا کنسرت های بزرگ به کار برده می شود.
استفاده از این کلمه به جای کلماتی مشابه فصل، بخش و... 
خلاقیت و ظرافت عباس معروفی را به تصویر می‌کشد.

خلاصه کتاب سمفونی مردگان

کتاب سمفونی مردگان روایت‌گر داستان خانواده اورخانی است، پدر خانواده که صاحب حجره‌ی آجیل فروشی در در کاروانسراست، با همسر و چهار فرزند خود در اردبیل زندگی می‌کند.
این داستان، زندگی خانواده اورخانی در سالهای 1313 تا 1355 را در برمی‌گیرد.
درگیری ها و تعصبات اعضای خانواده در زندگی شخصیشان، روایت‌ این داستان است.
درگیری‌های بین خواهران برادران و عشق و نفرت.
از همکاری های آیدین و نوشتن اشعار در روزنامه، تا حسادت‌های اورهان و دردسرهایش، در نهایت پایان به یادماندنی این کتاب همه و همه از دلایل جذابیت این کتاب می‌ باشند.

در پشت جلد کتاب سمفونی مردگان می‌خوانیم

“سمفونی مردگان رمان بسیار ستوده شده عباس معروفی، حکایت شوربختی مردمانی است که مرگی مدام را بر دوش می کشند و در جنون ادامه می یابند، در وصف این رمان بسیار نوشته اند و بسیار خواهند نوشت.”

همچنین سایت virgool.io درباره تکنیک های به کار رفته در کتاب سمفونی مردگان چنان می‌نویسد
“شرایط اقلیمی سرد و شهری که در زیر برف سفید مدفون است با فضای سیاه و تاریک و آتش‌سوزی‌های موجود در داستان تضاد دیدنی‌ای را به تصویر می‌کشد.
شخصیت‌پردازی‌های عباس معروفی در سمفونی مردگان واضح، صریح و ساده است و با استفاده از سایه‌روشن‌های خشن و تند و رنگی گویی یک پرتره را به تصویر کشیده است.
راویان داستان مختلف هستند و گاه از زبان شخصیت‌های کتاب هستند و گاه به سوم‌شخص بدل می‌شود.
اوج تکنیک یکّه زدن به خواننده زمانی در کتاب نمایان می‌شود که روایت از زبان سورملینا بیان می‌شود اما مشخص می‌شود که سورمه مرده است و همه‌ی این اتفاقات در ذهن آیدین رخ داده است که حکایت از عشق شدید این دو به هم دارد.”

الهام یکتا در کتاب «از ازل تا ابد» می‌گوید معروفی آگاهانه فصل‌های «سمفونی مردگان» را موومان نامید چراکه دقیقاً ترتیب موومان‌های یک سمفونی در آن اجرا شده است.
خود معروفی میگوید: «از همان ابتدا نام کتاب را "سمفونی مردگان" نامیدم چون همان موقع که این را می‌نوشتم به فرم سمفونی درمی‌آمد و شخصیت‌های داستان در ذهنم سازبندی شده بود. مثلاً می‌دانستم که کدام شخصیت ویولن است، کدام ساز بادی می‌نوازد و کدام طبل است.»
در جای دیگر معروفی می‌گوید: «رمان به‌صورت سمفونی نوشته شد چراکه هر سمفونی چهار موومان دارد و یک اورتور یا مقدمه. آیه‌های قرآن در ابتدای سمفونی مردگان برای زینت یا دل نیست بلکه اورتور می‌باشد.»

کتاب سمفونی مردگان با استفاده از دید اگزیستنسیالیسم به نگارش در آورده است و هرکس سرنوشت خویش را می‌سازد و همین موضوع را می‌توان به نام‌های آیدین و اورهان ربط داد.
عباس معروفی با نوشتن این کتاب قصد دارد تا به مخاطبان خود اعلام کند که نباید، همانطور که هستیم بمیریم، بلکه باید از گذشته و تجربه دیگران عبرت بگیریم.
 

بخشی از کتاب " سمفونی مردگان: قطع جیبی "
“من نمیدانم آیا مادرش هم او را به اندازه من دوست داشت؟ آیا کسی می تواند بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می کند؟ آدم پر می شود. جوری که نخواهد به چیز دیگری فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد و هیچ گاه دچار تردید نشود.” “مهار آیدین لحظه به لحظه از کف پدر بیرون می شد. سرکش و رام نشدنی. در زیرزمین حبسش می کردند، او در آن جا چنان سرگردم می شد که تا به سراغش نمی رفتند و اصرار نمی کردند بیرون نمی آمد. کتاب را ازبر می خواند و املا می نوشت. مدتی پول توجیبی اش را قطع کردند. در ماست بندی میدان سرچشمه مشغول شد. پاتیل شیر را هم می زد و روزی یک قران مزد می گرفت. پولش را کاغذ و کتاب می خرید، و پدر را بیشتر می چزاند. براش لباس نمی خریدند، با همان کهنه ها روزگارش را می گذراند. در بند هیچ چیز نبود و تنها به این فکر می کرد که از تخمه فروشی بیزار است، از تکرار زندگی پدر بدش می آید. از خیلی چیزها که بچه ها در چنین سال هایی از عمر دوست دارند، بدش می آمد.” “تنهایی و غم غربت در جانش چنگ انداخت، غربتی که در میان شهر آشنا گریبانش را گرفته بود. چقدر انسان تنهاست. مثل پر کاه در هوای طوفانی.” “رفتار آیدین با دیگران تفاوت داشت. دنیا را جدی تر از آن می دانست که دیگران خیال می کنند. آن شب فکر کردم از ترس دچار این حالت شده، اما بعدها به اشتباه خود پی بردم، و دانستم که درک او آسان تر از بوییدن یک گل است، کافی بود کسی او را ببیند. و من نمی دانم آیا مادرش هم او را به اندازه من دوست داشت؟ آیا کسی می توانست بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد، و آدم را به چه ابدیتی نزدیک می کند. آدم پر می شود. جوری که نخواهد به چیزی دیگر فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد، و هیچ گاه دچار تردید نشود.” " به درخت های خشک پیاده رو خیره شد: برف شاخه ها را خم کرده بود و در بارش بعد حتما می شکستشان. آدم ها هم مثل درخت ها بودند. یک برف سنگین همیشه بر شانه های آدم وجود داشت و سنگینی اش تا بهار دیگر حس می شد. بدیش این بود که آدم ها فقط یک بار می مردند. وهمین یک بار چه فاجعه دردناکی بود""برف دو دستی باریده بود و باز می‌خواست ببارد. اورهان خود را به خیابان کشاند بلکه درشکه یا ماشینی ببردش. اما برف امان شهر را بریده بود. نه ماشینی، نه چرخی، نه حتی وسیله‌ای که بشود یک جور خود را به جایی رساند. فقط یک جیپ شهربانی آن هم با زنجیر چرخ از وسط برف‌ها گذشت و دو خط موازی به شکل مارپیچ به جا گذاشت. حالا چه کند؟ تا قهوه‌خانهٔ شورآبی سواره نیم‌ساعتی راه بود، اما پیاده، آن هم در این برف، تا به قهوه‌خانهٔ شورآبی برسد به شب می‌افتاد. بهتر. در تاریکی خودش هم کمتر زجر می‌کشید. کسی هم بویی نمی‌برد. اما می‌شد برگشت؟ اگر می‌ماند؟ نه. به موقع می‌رسید. گیرم به شب می‌افتاد؛ یا گرگ‌ها پاره‌اش می‌کردند یا نمی‌کردند. به جهنم…"

دیدگاه شما

نظرات کاربران ( 0 نظر)
نام و نام خانوادگی
کد امنیتی

Deprecated: Unparenthesized `a ? b : c ? d : e` is deprecated. Use either `(a ? b : c) ? d : e` or `a ? b : (c ? d : e)` in /home/abrbooki/public_html/model/comment.php on line 353
برچسب ها