loader-img
loader-img-2

سلوک

امتیازدهی
3 (5)
  • ناشر : چشمه
  • نویسنده : محمود دولت آبادی
  • سال نشر : 1399
  • تعداد صفحات : 214
  • زبان کتاب : فارسی
  • شابک : 9789643621223
  • چاپ جاری : 22
  • نوع جلد : جلد نرم
  • قطع : رقعی
  • وزن : 218 گرم
  • شناسه محصول : 26106
معرفی کتاب

کتاب سلوک، عاشقانه‌ای رمزآلود

 کتاب سلوک، داستانی بلند از محمود دولت‌آبادی است که نگارش آن 4 سال (از سال 77 تا 81) طول کشید. محمود دولت‌آبادی، نویسنده شاهکارهایی همچون «کلیدر» و «کلنل» این‌بار با لحنی کمی قوام‌یافته‌ و منسجم‌تر از گذشته دست به نوشتن روایتی عاشقانه زده است. این داستان عاشقانه که زمینه فرهنگی شرقی را در خود دارد، روایت عشقی بین «قیس» و «مهتاب» با 17 سال اختلاف سنی را بیان می‌کند. سلوک، داستانی وهم آلود با روایاتی موازی است که زمان و مکان را به بازی می گیرد و با رمز و رازهای جذابش، مخاطبین را به وجد می آورد. برای تهیه کتاب سلوک می‌توانید به سایت کتاب ابر مراجعه کنید.

درباره‌ی کتاب سلوک

سلوک به نوعی مانیفست دولت‌آبادی در رابطه با زن و عشق است. قیس که نامش یادآغور مجنون است از زن می‌گوید و مرد شرقی و درک انسان از عشق و روابط عاشقانه و این همه، نه با اندیشه‌ی امروز و نه اندیشه‌ی مجنون نظامی هم‌خوانی و نزدیکی دارد. مرد، بیماری است گرفتار خودشیفتگی، آن هم از نوع روستایی و قرن نوزدهمی. او زن را پاره‌ای از خود می‌داند و در عین حال موجودی که خدا برای خوشایند او آفریده است: «او از گوهر خودم بود که نمی‌دانم چگونه گم و ناپدید شد در لایه‌لایه‌های دویی؟» (ص 27). با این پیش درآمد و نظریه، بدیهی است که وقتی زن تصمیم به جدایی می‌گیرد، او به استاد تیغی سفارش می‌دهد که ذاتاً پتیاره‌کش باشد. (ص 103 و 104). و اینجاست که متوجه می‌شوی که بار دیگر خواننده‌ی داستان زن اثیری و لکاته هستی و مردی که درون‌گراست و جز فلسفه‌بافی و دل‌سوزی به حال خود و شکوه از روزگار و مردمی که نمی‌فهمندش کاری ندارد.
محمود دولت آبادی در این کتاب با یک عاشق همراه می شود و فراز و نشیب های گرفتاری در عشق و تبدیل این احساس آتشین به نقطه ی مقابلش، یعنی نفرت را به تصویر می کشد. این نویسنده ی برجسته از احساساتی می گوید که کمتر فرصت بروز پیدا می کنند و از عشقی سخن به میان می آورد که گرد و غبار زمان، جلای سابقش را به خاطره ای دور تبدیل کرده است.

بخشی از کتاب " سلوک "
«زن در نهان می گوید دوستم بدار! دوستش می داری. می گوید نه؛ دوستم بدار! دوستش می داری. می گوید نه، خیلی دوستم بدار! خیلی دوستش می داری. اما این کافی نیست. می گوید خیلی ، خیلی ، خیلی دوستم بدار! خیلی خیلی خیلی دوستش می داری. اما نه! ناگفته می گوید جانت را می خواهم؛ برایم بمیر! سر می گذاری و برایش می میری. جخ شیون می کند و به فغان در می آید ، کنارِ افتاده ی تو زانو می زند، سرت را میان دست ها بر زانو می گیرد و نعره می زند که نمی خواستم بمیری، نمی خواستم. برخیز ، برخیز و برایم بمیر!» «یک بار مردن جواب نابود شدن های لحظه لحظه ی تو را نمی دهد .» «کمتر زنی می توان سراغ کرد که در ذهنش نسبت به بستگان مردی که دوستش می دارد ، مرتکب جنایت نشده باشد.» -«پک زدن به سیگار هیچ معنایی ندارد. الّا نوعی لجاجت با خود، و حتی لجاجت در تداوم نوعی عادت. عجیب ترین خوی آدمی این است که می داند فعلی بد و آسیب رسان است، اما آن را انجام می دهد و به کرات هم. هر آدمی ، دانسته و ندانسته، به نوعی در لجاجت و تعارض با خود بسر می برد ، و هیچ دیگری ویرانگرتر از خود آدمی نسبت به خودش نیست.»

دیدگاه شما

نظرات کاربران ( 0 نظر)
نام و نام خانوادگی
کد امنیتی
برچسب ها