کتاب سلوک، داستانی بلند از محمود دولتآبادی است که نگارش آن 4 سال (از سال 77 تا 81) طول کشید. محمود دولتآبادی، نویسنده شاهکارهایی همچون «کلیدر» و «کلنل» اینبار با لحنی کمی قوامیافته و منسجمتر از گذشته دست به نوشتن روایتی عاشقانه زده است. این داستان عاشقانه که زمینه فرهنگی شرقی را در خود دارد، روایت عشقی بین «قیس» و «مهتاب» با 17 سال اختلاف سنی را بیان میکند. سلوک، داستانی وهم آلود با روایاتی موازی است که زمان و مکان را به بازی می گیرد و با رمز و رازهای جذابش، مخاطبین را به وجد می آورد. برای تهیه کتاب سلوک میتوانید به سایت کتاب ابر مراجعه کنید.
سلوک به نوعی مانیفست دولتآبادی در رابطه با زن و عشق است. قیس که نامش یادآغور مجنون است از زن میگوید و مرد شرقی و درک انسان از عشق و روابط عاشقانه و این همه، نه با اندیشهی امروز و نه اندیشهی مجنون نظامی همخوانی و نزدیکی دارد. مرد، بیماری است گرفتار خودشیفتگی، آن هم از نوع روستایی و قرن نوزدهمی. او زن را پارهای از خود میداند و در عین حال موجودی که خدا برای خوشایند او آفریده است: «او از گوهر خودم بود که نمیدانم چگونه گم و ناپدید شد در لایهلایههای دویی؟» (ص 27). با این پیش درآمد و نظریه، بدیهی است که وقتی زن تصمیم به جدایی میگیرد، او به استاد تیغی سفارش میدهد که ذاتاً پتیارهکش باشد. (ص 103 و 104). و اینجاست که متوجه میشوی که بار دیگر خوانندهی داستان زن اثیری و لکاته هستی و مردی که درونگراست و جز فلسفهبافی و دلسوزی به حال خود و شکوه از روزگار و مردمی که نمیفهمندش کاری ندارد.
محمود دولت آبادی در این کتاب با یک عاشق همراه می شود و فراز و نشیب های گرفتاری در عشق و تبدیل این احساس آتشین به نقطه ی مقابلش، یعنی نفرت را به تصویر می کشد. این نویسنده ی برجسته از احساساتی می گوید که کمتر فرصت بروز پیدا می کنند و از عشقی سخن به میان می آورد که گرد و غبار زمان، جلای سابقش را به خاطره ای دور تبدیل کرده است.