loader-img
loader-img-2

مغازه خودکشی

امتیازدهی
1 (5)
  • ناشر : چشمه
  • نویسنده : ژان تولی
  • مترجم : احسان کرم ویسی
  • سال نشر : 1399
  • تعداد صفحات : 114
  • شابک : 9786002298812
  • چاپ جاری : 2
  • نوع جلد : جلد نرم
  • قطع : رقعی
  • وزن : 124 گرم
  • شناسه محصول : 26241
معرفی کتاب

مغازه‌ی خودکشی را از دست ندهید

آیا در زندگی شکست خورده‌اید؟لاقل در مرگتان موفق باشید!
جمله‌ای عجیب که شعار مغازه خودکشی است!
کتاب مغازه خودکشی با قلمی طنز، قصد شرح فراگیر شدن ناامیدی و عدم رضایت از زندگی را دارد.
امید، عامل اصلی زندگیست! امید که نباشد، زندگانی تیره و تار خواهد شد.
از این اصل، در دنیایی که مغازه خودکشی وجود دارد، تنها به اندازه یک نفر باقی مانده. در این دنیا چیزی به نابودی کره زمین نمانده و اخباری حاوی خبرهای بد و فاجعه بار، رو به روز بیشتر منتشر می‌شوند.وجود این مغازه در واقع نوعی پیروزی برای افراد شکست خورده است! پیروزی در مرگ، آرزوی آن‌هاست.افراد این جهان حتی اگر اقدام به خودکشی نکنند، تصویر آن را هر روز و هر روز مرور می‌کنند.در چنین شرایطی نمی‌شود خوش‌بین ماند.
همچنین زمان و مکان نا مشخص داستان از جذابیت آن کم نمی‌کند.

توضیح نویسنده‌ درباره‌ی کتاب مغازه‌ی خودکشی

نویسنده کتاب مغازه خودکشی درباره نحوه انتخاب اسم اعضای خانواده تواچ توضیح می‌دهد که هر کدام از آن‌ها الهام گرفته از افراد معروفیست که اقدام به خودکشی کرده اند:
نام میشیما یادآور یوکیو میشیماست؛ نویسنده و شاعر سرشناس ژاپنی که سه‌بار نامزد جایزه‌ی نوبل ادبیات شده بود. او در 1970 به روش سنتی هاراکیری خودکشی کرد. نام ونسان پژواک نام ون‌گوگ است؛ نقاش مشهور هلندی که در 1890 به قلب خودش شلیک کرد. نام مرلین یادآور نام مرلین مونرو، بازیگر معروف امریکایی است که در سال 1962 در 36 سالگی بر اثر مصرف بیش از حد داروهای خواب‌آور و آرام‌بخش به خواب ابدی رفت. نام آلن تداعی‌کننده‌ی نام آلن تورینگ، دانشمند و ریاضی‌دان نابغه‌ی انگلیسی است. تورینگ در اواخر عمر به دلایلی افسرده شد. در هفتم ژوئن 1954 برای آخرین بار به اتاق خوابش رفت. صبح زور بعد، خدمتکارش جسد بی‌جان او را روی تخت‌خواب یافت. کنار تخت، سیبی گاززده افتاده بود. آزمایش‌های سم‌شناسی نشان می‌داد که سیب به سیانور آغشته بوده است.

بر اساس کتاب خودکشی، انیمیشن آن نیز در سال 2012 ساخته شد که تماشای آن خالی از لطف نیست.
کتاب مغازه خودکشی از ماندگار ترین آثار طنز تلخ و سیاه است و در این حال که مرگ، حرف اول را می‌زند، امید به زندگی کم کم در حال شکل گیری است.
تقابل مرگ و زندگی نبردی نمادین و شیرین را به قلم کشیده که در نهایت خواننده مات آن خواهد ماند.

بخشی از کتاب " مغازه خودکشی "
افراد خلاق همیشه حاضر بودند، اما داشتن مغازه ای با نام خودکشی، برای فروش و اختراع متدهای جدید خودکشی یا حتی مشاوره دادن راجع به چگونگی نحوه خودکشی مناسب مراجعه کننده واقعا ایده عجیب‌ و کمیابی برای کسب درآمد است که توسط خانواده تواچ اجرایی شده! این خانواده به طور اجدادی مدیریت مغازه خودکشی  را بر عهده دارند و در عین مبتلا بودن به افسردگی و داشتن مغازه ی خودکشی محکوم به زندگی هستند. یکی از راهکارهای بازار گرمی آنان دعوت افراد به تماشای اخبار است! موجی از احوالات بد و فاجعه‌بار، کاسبی آن‌ها را رونق میدهد. اعضای خانواده تواچ از خدمتی که به مردم میکنند، راضی هستند و مرگ را برای آن‌ها تضمین می‌کنند: ما خودکشی رو تضمین می‌کنیم. اگه نمُردید، پول‌تون رو پس می‌دیم. حالا بفرمایید، از این خرید پشیمون نمی‌شید. ورزشکاری مثل شما! فقط یه نفس عمیق بکشید و برید سمت هدف‌تون. در ضمن همون‌طور که همیشه می‌گم، «شما فقط یک‌بار می‌میرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموش‌نشدنی باشه.»  حتی پسر خانواده در اقدامی کم‌نظیر وسایل جدیدی برای خودکشی اختراع می‌کن. یکی از روش های دیگر آن‌ها نیز فروش جانوران سمی است ما همیشه با محصولات طبیعی و حیات‌وحش مشکل داشتیم. از قورباغه‌های طلایی بگیر تا افعی و عنکبوت سیاه! می‌دنید چیه؟ مشکل اینه که مردم به‌قدری تنهان که حتا وقتی این موجودات زهردار رو هم به اون‌ها می‌فروشیم، باز جذب‌شون می‌شن. عجیب این‌که این موجودات هم همون حس رو دارند و نیش‌شون نمی‌زنند.  آمار و میل به خودکشی بسیار بالاست! اما با تولد پسر کوچک خانواده تواچ، نوری از امید دمیده می‌شود. آلن، پسر قانون شکن خانواده سرشار از امید و شادیست! لبخند زدن و کمک به دیگران برای او کار سختی نیست و از اخبار بد نا امید نمی‌شود.خوش‌بین بودن و افکار مثبت در او‌ جولان می‌دهد. آلن برعکس خواهر و برادرش که میل به خودکشی دارند، خواهان ادامه زندگیست. او‌حتی آقا و‌خانم تواچ را نیز به ستوه آورده: «آلن! آخه چندبار باید به‌ت بگم؟ وقتی مشتری‌هامون از مغازه خرید می‌کنن، به‌شون نمی‌گیم به‌زودی می‌بینمت. ما باهاشون وداع می‌کنیم. چون دیگه هیچ‌وقت برنمی‌گردن. آخه کِی این رو توی کله‌ت فرو می‌کنی؟» لوکریس تواچ با عصبانیت کاغذی را پشت خود در دستان گره کرده‌اش پنهان کرده بود که با تکان‌های عصبیِ او می‌لرزید. بچه‌ی کوچکش روبه‌روی او ایستاده بود و بشاش و مهربان نگاهش می کرد. خانم تواچ خم شد و با لحن سرزنش‌آمیز محکم‌تری گفت «و یه چیز دیگه؛ این جیک‌جیک کردنت رو تموم کن. وقتی یکی می‌آد این جا نباید به‌ش بگی – ادای آلن را درمی‌آورد – «صبح به خیر.» تو باید با لحنِ یه بابامُرده به‌شون بگی «چه روزِ گندی مادام.» یا مثلا بگی «امیدوارم اون دنیا جای بهتری براتون باشه، موسیو.» خواهش می‌کنم لطفا این لبخندِ مسخره رو هم از رو صورتت بردار. می‌خوای این یه لقمه نون رو ازمون بگیری؟ آخه این چه رفتاریه که وقتی یکی رو می‌بینی چشم‌هات رو می‌چرخونی و دست‌هات رو می‌بری پشت گوشت و تکون‌شون می‌دی؟ فکر کردی مشتری‌ها می‌آن این جا لبخندِ ابلهانه‌ی تو رو ببینند؟ واقعا می‌ری روی مُخم. مجبورمون می کنی پوزه بند به‌ت ببندیم. تاسف خانواده تواچ از تعداد کم خودکشی‌های موفق، قابل توجه است: وقتی به اتاق‌خوابش برگشت، زنش به بالشت تکیه داده بود و مجله می‌خواند. زن پرسید «کی بود؟» «نمی‌دونم. یه بیچاره‌ای که تفنگش گلوله نداشت. چیزی رو که دنبالش بود از توی جعبه‌ی مهمات پیدا کردم و به‌ش دادم. دیگه می‌تونه مغزش رو بترکونه. داری چی می‌خونی؟» «آمار پارساله: هر چهل دقیقه یک خودکشی، صد و پنجاه هزار اقدام به خودکشی که فقط دوازده هزارتاش به مرگ منجر می‌شه. باورنکردنیه.» «آره همین‌طوره. چه‌قدر آدم هست که می‌خوان راحت بشن و موفق نمی‌شن… خوشبختانه ما واسه‌ی این کار این‌جاییم. چراغ رو خاموش کن عزیزم.» اما این‌ها دلیل خوبی برای حدس زدن آخر داستان نیست! در واقع شما حتی نمی‌توانید آن تصور کنید.

دیدگاه شما

نظرات کاربران ( 0 نظر)
نام و نام خانوادگی
کد امنیتی

Deprecated: Unparenthesized `a ? b : c ? d : e` is deprecated. Use either `(a ? b : c) ? d : e` or `a ? b : (c ? d : e)` in /home/abrbooki/public_html/model/comment.php on line 353
برچسب ها