برخی از افراد اهل خطابهاند. اصلا ساخته شده اند برای گفتن و تعریف کردن برای اینکه بنشینی روبرویشان تا برایت بگویند و فقط کافی است آداب دان باشی آن وقت می بینی که چطور عصاره جان عالم را به واسطه سخن به جانت می ریزند.
حمیدرضا صدر از همین آدم ها بود. اهل دانش، اهل تجربه، اهل دیدن و شنیدن و خواندن. او اهل خطابه بود. کافی است سخنان پر شور و حرارت مرحوم صدر را بیاد بیاورید در برنامه های ورزشی. در عرض چند دقیقه تاریخچه ای از صحنه های مشابه رخ داده در زمین برای تان می گفت.
به کتاب هایش اگر سری زده باشید می بینید چطور کلمات را کنار هم میچیند و روایت می کند. آخرین کتاب آقای راوی، روایت دوران بیماری اوست. کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی که به وصیت خود مرحوم حمیدرضا صدر پس از فوت او منتشر شده است، روایت روزهای دست و پنجه نرم کردن او با بیماری است.
کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی هم همچون کتاب تو در قاهره خواهی مرد از این نویسنده، راوی دوم شخص دارد. حمیدرضا صدر دارد روزهای بیماری را برای خودش روایت می کند. روزهای همراه با رنج و تب و بی خوابی اما همراه با تلاش و امید.
اصلا همین روایت دوم شخص کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی دلیلی است بر اهل خطابه بودن او. گویا صدر میخواسته روایت روزهای سختی را هم با کسی در تخاطب بیان کند و در این میان خودش را مخاطب قرار داده است.
حمیدرضا صدر در این کتاب هم از فیلم هایی که دیده می گوید و تداعی معانی هایی که از سکانس های مختلف به ذهنش رسیده. از کتاب هایی که خوانده و از توصیفاتی که از کتاب ها در ذهنش ساخته است و از شباهت کتاب ها با جریان زندگی روزمره اش.
راستی کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی یک موخره هم دارد که دختر مرحوم حمیدرضا صدر آن را نوشته است. روایت روزهای آخر.
روایت دخترش غزاله هم خوب بود