loader-img
loader-img-2

سه شنبه ها با موری

امتیازدهی
2 (5)
معرفی کتاب

آنچه درباره ی کتاب سه شنبه ها با موری باید بدانید

آیا در ارائه یک پاسخ کوتاه و‌ صحیح  برای این سوال مشکل دارید؟ ما شما را سرزنش نمی کنیم این یکی از سوالات بزرگ زندگی است و هرچه بیشتر به آن فکر کنیم، بیشتر دچار سردرگمی می شویم. این در واقع آنقدر بزرگ است که به راحتی می توان آن را به حال خود رها کرد.
مانند میچ در شروع داستان، و فقط از خط فرهنگ غالب پیروی کنیم که زندگی ما چگونه باید باشد. بیدار شوید ، کار کنید ، به خانه بیایید ، تکرار کنید.

سه شنبه ها با موری یک دعوت است تا از چرخ همستر کنار برویم و در مورد اینکه چه کسی هستیم و میراثی که می خواهیم پس از خود به جای بگذاریم به طور جدی فکر کنیم. اگر این کار دلهره آور به نظر می رسد، نگران نباشید: موری اینجاست، مرواریدهای خرد را از منظر بستر مرگ خود در صفحات می‌اندازد، و دیدگاه خود را با میچ و خوانندگان به اشتراک می‌گذارد. راه او ممکن است دقیقاً راهی برای شما نباشد ، اما او قطعاً راههای متناوبی را روشن می‌کند.

سه شنبه ها با موری یک خاطره از نویسنده آمریکایی میچ آلبوم، در مورد سری دیدارهایی است که آلبوم از پروفسور سابق جامعه شناسی خود موری شوارتز انجام داد و در ادامه شوارتز به تدریج بر اثر بیماری ALS می میرد. این کتاب به مدت 23 هفته در سال 2000 در فهرست پرفروش ترین کتابهای غیر داستانی نیویورک تایمز قرار گرفت و بیش از چهار سال پس از آن در لیست پرفروش ترین روزنامه های نیویورک تایمز باقی ماند.در سال 2006، سه شنبه ها با موری پرفروش ترین کتا در حوزه خاطرات تمام دوران بود.
همچنین بر اساس این کتاب فیلمی با همین نام در سال 1999 ساخته شده است.

خلاصه کتاب سه شنبه ها با موری

در سال 1995 ، آلبوم یک مقاله نویس موفق ورزشی برای مطبوعات آزاد دیترویت بود. آلبوم پس از مشاهده استاد سابق جامعه شناسی خود موری شوارتز در Nightline ، شوارتز با او تماس می گیرد و از وی می‌خواهد  تا در ماساچوست به ملاقات وی برود. اعتصاب تصادفی روزنامه به آلبوم اجازه می دهد تل هر هفته، سه شنبه ها از شوارتز دیدن کند. این کتاب هر یک از چهارده ملاقات آلبوم با شوارتز را بازگو می کند، که شامل سخنرانی ها و تجربیات زندگی شوارتز می شود و با فلاش بک ها و ارجاعات به رویدادهای معاصر آمیخته شده است.
پس از تشخیص بیماری اسکلروز جانبی آمیوتروفیک (ALS) ، روزهای پایانی موری به دانش آموز سابق خود میچ اختصاص داده می‌شود تا آخرین درس زندگی خود را ارائه دهد. این رمان به 14 "روز" مختلف تقسیم شده است که میچ آلبوم با استادش موری گذرانده است. در طول این روزها ، میچ و موری در مورد موضوعات مختلف مهم برای زندگی و زندگی بحث می کنند. این رمان همچنین خاطرات میچ از موری به عنوان استاد را بازگو می کند.

عناوین فصل‌های کتاب سه‌شنبه‌ها با موری 

برنامه درس
دانشجو
کلاس درس
حضور
سه‌شنبه‌ی اول: درباره دنیا حرف می‌زنیم
سه‌شنبه‌ی دوم: درباره‌ی تأسف برای خودم حرف می‌زنم
سه‌شنبه‌ی سوم: درباره‌ی تأسف حرف می‌زنم
استاد
سه‌شنبه‌ی چهارم  درباره‌ی مرگ حرف می‌زنیم
سه‌شنبه‌ی پنجم درباره‌ی خانواده حرف می‌زنیم
سه‌شنبه‌ی ششم درباره‌ی احساسات حرف می‌زنیم
سه‌شنبه‌ی هفتم درباره‌ی ترس از پیر شدن حرف می‌زنیم

بخشی از کتاب " سه شنبه ها با موری "
⁃ موری گفت: «می‌دانی همه می‌دانند که روزی خواهند مرد؛ اما کسی این را باور نمی‌کند.» این سه‌شنبه لحنی جدی داشت. بحث بر سر مرگ بود - نخستین موضوعی که در فهرست من جای گرفته بود. پیش از آمدن من؛ موری مطالبی را روی یک برگ کاغذ سفید نوشته بود تا مبادا فراموش کند. براثر لرزش دستش، خطش به‌قدری کج‌ومعوج بود که جز خودش کسی نمی‌توانست آن را بخواند. روز کارگر بود. از میان پنجره اتاق پرچین‌های حیاط‌خلوت را می‌دیدم و صدای فریاد بچه‌ها را که در خیابان بازی می‌کردند می‌شنیدم. آخرین هفته پیش از شروع مدرسه بود. در دیترویت. کارکنان اعتصابی جراید خودشان را برای برپایی یک تظاهرات عظیم آماده می‌کردند. می‌خواستند وحدت کارکنان را در برابر مدیریت به رخ بکشند. سوار هواپیما ماجرای زنی را خواندم که شوهر و دو دخترش را در خواب با گلوله کشته بود. می‌گفت این کار را ازآن‌جهت کرده تا آن‌ها را از شر «مردمان بد» نجات داده باشد. در کالیفرنیا وکلای حاضر در محاکمه اُجی. سیمپسون، طرفداران فراوان پیداکرده بودند. اما اینجا در اتاق کار موری شرایط دیگری حاکم بود. حالا باهم نشسته بودیم. در فاصله‌ای اندک از جدیدترین وسیله‌ای که به اشیای خانه اضافه‌شده بود: کپسول اکسیژن. کوچک و قابل‌حمل بود. ارتفاعش از حد زانوان فراتر نمی‌رفت. بعضی از شب‌ها وقتی موری به‌اندازه کافی هوا نمی‌گرفت. ماسک اکسیژن را روی بینی‌اش می‌گذاشت. این را که موری به وسیله‌ای وصل باشد نمی‌پسندیدم؛ و وقتی موری حرف می‌زد. سعی داشتم به آن نگاه نکنم. موری دوباره گفت: «همه می‌دانند که روزی می‌میرند؛ اما کسی این را باور نمی‌کند. اگر باور می‌کردیم. رفتارمان را تغییر می‌دادیم.» ⁃ سرنوشت در برابر بسیاری از افراد سر تسلیم فرود می‌آورد. این خود انسان است که خودش را به‌خطر می‌اندازد. ⁃ یک معلم در جاودانگی تو مؤثر است. تو هیچ‌گاه نمی‌توانی بگویی که این تأثیر تا کی پایان می‌پذیرد. ⁃ آدم‌های زیادی هستند که زندگی بی‌معنایی را سپری می‌کنند. آن‌ها انگار نیمه بیدارند گرچه به کاری که فکر می‌کنند مهم است مشغول‌اند. چون‌که آن‌ها به دنبال خواسته‌های غلط‌اند. راه این که به زندگی خود معنی بدهی این است که خود را وقف عشق ورزیدن به دیگران کنی، خود را وقف اجتماع دوروبرت کنی، خود را وقف ساختن چیزی کنی که به تو هدف و معنی می‌بخشد. ⁃ من دیگر بیشتر از این به خودم اجازه نمی‌دهم به حال خودم تأسف بخورم، فقط کمی تأسف هر روز صبح و چند قطره اشک، فقط همین. برایم وحشت‌آور است که می‌بینم بدنم آب می‌شود و چیزی از آن باقی نمی‌ماند؛ اما جالب هم هست به خاطر این‌که به من فرصت زیادی برای خداحافظی می‌دهد.

دیدگاه شما

نظرات کاربران ( 0 نظر)
نام و نام خانوادگی
کد امنیتی
برچسب ها