loader-img
loader-img-2

بیگانه: ترجمه پرویز شهدی

امتیازدهی
2 (5)
  • ناشر : به سخن
  • نویسنده : آلبر کامو
  • مترجم : پرویز شهدی
  • سال نشر : 1399
  • تعداد صفحات : 120
  • زبان کتاب : فارسی
  • شابک : 9789644531101
  • چاپ جاری : 6
  • نوع جلد : جلد نرم
  • قطع : رقعی
  • وزن : 143 گرم
  • شناسه محصول : 39986
معرفی کتاب

معرفی کتاب بیگانه

کتاب بیگانه با عنوان انگلیسی (The Stranger) رمانی نوشته‌ی آلبر کامو(Albert Camus) نویسنده‌ی فرانسوی در سال 1942 است. مضمون و چشم‌انداز آن اغلب به عنوان نمونه ای از فلسفه پوچ انگار و اگزیستانسیالیسم ذکر می‌شود. نام شخصیت اصلی این کتاب مورسو است، یک فرانسوی-الجزایری بی‌تفاوت، شرح داده می‌شود: «شهروندی فرانسوی که مقیم شمال آفریقاست، یک مرد مدیترانه ای، کسی که به سختی در فرهنگ سنتی مدیترانه ای حضور پیدا می‌کند». داستان به دو بخش تقیسم می‌شود، به ترتیب ارائه: قبل و بعد قتل. برای خرید این کتاب فوق‌العاده شما می‌توانید به سایت ابر بوک مراجعه کنید.

درباره‌ی کتاب بیگانه

 کتاب بیگانه داستان یک مرد درونگرا به نام مرسو را تعریف می‌کند که مرتکب قتلی می‌شود و در سلول زندان در انتظار اعدام خویش است. داستان در دهه‌ی 30 در الجزایر رخ می‌دهد.
داستان به دو قسمت تقسیم می‌شود. در قسمت اول مرسو در مراسم تدفین مادرش شرکت می‌کند و در عین حال هیچ تأثر و احساس خاصی از خود نشان نمی‌دهد. داستان با ترسیم روزهای بعد از دید شخصیت اصلی داستان ادامه می‌یابد. مرسو به عنوان انسانی بدون هیچ اراده به پیشرفت در زندگی ترسیم می‌شود. او هیچ رابطه‌ی احساسی بین خود و افراد دیگر برقرار نمی‌کند و در بی‌تفاوتی خود و پیامدهای حاصل از آن زندگی اش را سپری می‌کند. او از این که روزهایش را بدون تغییری در عادت‌های خود می‌گذراند خشنود است.
همسایه‌ی مرسو که ریمون سنته نام دارد و متهم به فراهم آوردن شغل برای روسپیان است با او رفیق می‌شود. مرسو به سنته کمک می‌کند یک معشوقه‌ی او را که سنته ادعا می‌کند دوست دختر قبلی او است به سمت خود بکشد. سنته به آن زن فشار می‌آورد و او را تحقیر می‌کند. مدتی بعد مرسو و سنته کنار ساحل به برادر آن زن («مرد عرب») و دوستانش برمی‌خورند. اوضاع از کنترل خارج می‌شود و کار به کتک‌کاری می‌کشد. پس از آن مرسو بار دیگر «مرد عرب» را در ساحل می‌بیند و این بار کس دیگری جز آن‌ها در اطراف نیست. بدون دلیل مشخص مرسو به سمت مرد عرب تیراندازی می‌کند که در فاصله‌ی امنی از او از سایه‌ی صخره‌ای در گرمای سوزنده لذت می‌برد.
در قسمت دوم کتاب محاکمه‌ی مرسو آغاز می‌شود. در این‌جا شخصیت اول داستان برای اولین بار با تأثیری که بی اعتنایی و بی‌تفاوتی برخورد او بر دیگران می‌گذارد رو به رو می‌شود. اتهام راست بی خدا بودنش را بدون کلامی می‌پذیرد. او رفتار اندولانت (اصطلاح روانشناسی برای کسی که در مواقع قرار گرفتن در وضعیت‌های خاص از خود احساس متناسب نشان نمی‌دهد و بی اعتناء باقی می‌ماند، از درد تأثیر نمی‌پذیرد یا آن را حس نمی‌کند) خود را به عنوان قانون منطقی زندگی اش تفسیر می‌کند. او به اعدام محکوم می‌شود. آلبر کامو در این رمان آغازی برای فلسفه‌ی پوچی خود که بعد به چاپ می‌رسد، فراهم می‌آورد.
شروع کتاب بیگانه بدون تردید یکی از ماندگارترین و حتی تکان‌دهنده‌ترین شروع‌ها در دنیای ادبیات است. جملات کوتاهی که علاوه بر نشان دادن شخصیت اصلی کتاب، بلافاصله خواننده را نیز درگیر خود می‌کند. این جملات چنین است:
امروز مامان مُرد. شاید هم دیروز. نمی‌دانم. تلگرامی از خانه‌ی سالمندان به دستم رسید: «مادر درگذشت. مراسم تدفین فردا. با احترام.» این چیزی را نمی‌رساند. شاید هم دیروز بوده است. (کتاب بیگانه اثر آلبر کامو – صفحه 5)

 شخصیت‌های برجسته‌ی کتاب بیگانه

مورسو: مردی فرانسوی-الجزایری که با تلگرافی از مرگ مادرش خبردار می‌شود. بی‌تفاوتی مورسو نسبت به این خبر نشان از جدایی عاطفی او از محیط اطرافش دارد. چندین مورد در متن داستان وجود دارد که لحظاتی تأثیرگذار اثر عاطفی چندانی روی مورسو ندارند. جنبه دیگر شخصیت مورسو راست‌گویی اوست. به خاطر بی‌تفاوتی اش جامعه او را بیگانه تلقی می‌کند.
ریموند سنته: همسایه مورسوست که معشوقه‌اش را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد و این مسئله منجر به رویارویی با اعراب می‌شود.
ماری کاردونا: تایپ‌نویسی است در محل کار مورسو. یک روز پس از درگذشت مادر مورسو با او در ساحلی ملاقات می‌کند و این آغاز رابطه آنهاست. از مورسو می‌پرسد که آیا عاشقش است یا نه که مورسو بی‌اعتنا می‌گوید که فکر نمی‌کند اینطور باشد. با وجود این مورسو موافقت می‌کند که با او ازدواج کند اما به خاطر قتل مرد عرب دستگیر می‌شود. مانند مورسو، ماری از تماس فیزیکی رابطه‌شان لذت می‌برد. او تجلی زندگی خوش و خرمی است که مورسو در پی‌اش است و تنها دلیل تأسف او بابت دستگیر شدن.
مسون: صاحب خانه ساحلی است که ریموند، مورسو و ماری را به آنجا می‌برد. آدم بیخیالی است که دوست دارد زندگی کند و شاد باشد. او دلش می‌خواهد بی‌قید و بند زندگی کند.
سالامانو: پیرمردی است که مرتب سگش را می‌زند و او را برای راه رفتن بیرون می‌برد. دست آخر سگش را از دست می‌دهد و از مورسو کمک می‌خواهد.

ابر بوک خواندن این کتاب را به تمام علاقه‌مندان پیشنهاد می‌کند.

بخشی از کتاب " بیگانه: ترجمه پرویز شهدی "
پنجره را بستم و بر که می‌گشتم در آینه چشمم به گوشه‌ای از میزم افتاد که چراغ الکلی‌ام آن‌جا کنار تکه‌ای نان بود. از خاطرم گذشت که به‌هرحال یک یکشنبه‌ی دیگر را هم به سر آورده‌ام، مامان دیگر دفن شده است، و من باید برگردم سر کارم، و بالاخره، هیچ‌چیز عوض نشده است. (کتاب بیگانه – صفحه 27) زندگی‌ام را که نگاه می‌کردم، دلیلی پیدا نمی‌کردم که از زندگی‌ام ناراضی باشم. (کتاب بیگانه – صفحه 46) آدمی که حتی فقط یک روز زندگی کرده باشد می‌تواند صد سال را راحت در زندان بگذراند. (کتاب بیگانه – صفحه 82)

دیدگاه شما

نظرات کاربران ( 0 نظر)
نام و نام خانوادگی
کد امنیتی
برچسب ها