وقتی ارزش های زندگیمان را پایین بیاوریم، خرد دچار انحرافی گریزناپذیر خواهیم شد.
در دنیای فعلی، جهل معنای متفاوتی از گذشته دارد، اما در حقیقت جهالت دنیای مدرن جهلی مرکب است.
جهل مرکب یعنی واقف به نادانی و یا بی خبری خود نیستیم حتی ممکن است ادعای دانش فراوان نیز بکنیم.
هدف کتاب کوری توضیح نوعی نابینایی معنوی را شامل میشود و نیاز به منجی را بیان میکند.
کمتر کسی را میتوان پیدا کرد که این کتاب را خوانده باشد و لذت نبرده باشد. اغلب افراد چه در حین مطالعهی آن و چه پس از به اتمام بردن آن مبهوت و متعجب از انسانی است که در تنگناها چه چیزهایی که بر هم نوع خود روا نمیدارد.
کتاب کوری سراسر نمادهایی زیرکانه است که خواننده را به فکر وامیدارد.
هدف اصلی نویسنده کتاب کوری، نقد مدرنیته حاکم و حرکت انسان به سمت خروج از آن است.
مخاطب از اینکه می فهمد، به آسان ترین شکل، ممکن است تبدیل به یک حیوان شود، خوشحال نخواهد شد؛ اما از تلنگری که نویسنده به او زده، تشکر خواهد کرد.
رمان کوری همانگونه که در ابتدای کتاب نیز بدان اشاره شده موعظهگونه است.
کتاب کوری داستانی است که آغازش با «اولین کسی که کور می شود» است و با پایانش با «تنها کسی که کور نمی شود».
قهرمان داستان زن جوانیست که از این سفاهت بهدور مانده.
در این کوری همه چیز سفید ودرخشان است و این کوری تنها، مختص نژاد آدمیزاد میشود و سگها، گربهها، موشها و .... همه از آن در امان میمانند.
داستان از ترافیک یک چهارراه آغاز میشود. رانندهی اتومبیلی به ناگاه دچار کوری میگردد. به فاصلهی اندکی، افراد دیگری که همگی از بیماران یک چشمپزشک میباشند، دچار کوری میشوند. پزشک با معاینهی چشم آنها درمییابد که چشم این افراد کاملاً سالم است، اما آنها هیچ چیز نمیبینند. جالب آن است که بر خلاف بیماری کوری که همه چیز سیاه است، تمامی این افراد دچار دیدی سفید میشوند.
پزشک میفهمد که این نوع کوری است که به چشم ارتباطی پیدا نمیکند. از طرف دولت، تمامی افراد نابینا جمعآوری و در یک آسایشگاه اسکان داده میشوند. پزشک نیز خود دچار این بیماری میشود. پلیس برای جلوگیری از شیوع بیماری، پزشک را نیز روانهی آسایشگاه میکند. همسر پزشک نیز به دروغ اذعان به کوری مینماید تا بتواند در کنار شوهرش باشد. آنها به آسایشگاه ذکر شده برده میشوند. در آن آسایشگاه تمامی افراد نابینایند. نیروهای امنیتی برای افراد غذا تهیه میکنند، اما برای عدم سرایت کوری به آنها، تنها غذاها را تا درب آسایشگاه حمل میکنند. نابینایان برای تقسیم غذا با هم درگیر میشوند. کم کم خوی حیوانی افراد در این وضعیت فلاکتبار بروز میکند. کثافت، فحشا و … آسایشگاه را فرا میگیرد. عدهای از کورها، تحویل غذا را به دست میگیرند و غذا را به افراد دیگری میفروشند. کورها برای زنده ماندن از تمامی چیزهای باارزش خود میگذرند تا به جایی میرسد که افراد زورگیر از کورها زنهایشان را طلب میکنند. در نهایت کورها راضی میشوند تا زنان خود را برای به دست آوردن خوراک به آنها بفروشند.
همسر پزشک که نابینا نشده، شاهد تمامی این مسائل است. زن دکتر عاشقانه سعی در بهبود وضعیت هر یک از افراد مینماید، اما به هیچ عنوان اجازه نمیدهد کسی از نابینا نبودن او اطلاعی به دست آورد.
مواجه زنان با زورگیرها آشفتگی جدیدی در آنجا رقم میزند.
آسایشگاه به هم میریزد، آتش میگیرد و نابینایان به بیرون میریزند. متوجه میشوند که تمامی شهر و کشور نابینا شدهاند. همه جا خالی است، خانهها، شهر و … مردهها و کثافت شهر را فرا گرفته. باران شدیدی میبارد. گروههای نابینایان برای غارت غذا در شهر پرسه میزنند. همسر پزشک نیز همراه گروهی شده که شامل: مرد اول در ترافیک و همسرش، دختر کوری با عینک آفتابی، پیرمردی یکچشم، خود پزشک، یک پسربچه و یک سگ در شهر شروع به پرسه زدن میکنند. در جستجوی غذا تمامی شهر را میگردند. زن پزشک برای افراد غذا پیدا میکند تا زنده بمانند.
عدهای از نابینایان در کلیسا جمع شدهاند تا به ترس خود غلبه کنند. زن دکتر به آنها ملحق میشود. در آنجا متوجه چیز عجیبی میشود. چشم تمامی مجسمههای ملائک و معصومین داخل کلیسا با دستمال سفید بسته شده است. زن دکتر متوجه میشود مشکل نابینایی جامعه انسانی از کلیسا نشئت گرفته است. او دستمال چشم معصومین را باز میکند و از کلیسا همراه با گروه خود راهی منزل خودشان میشود. مردم به مرور بینا میشوند و حمام میکنند و پاک میشوند. در پایان زن دکتر که خود منجی جامعه است،از دکتر میپرسد چرا کور شدیم؟ دکتر جواب میدهد نمیدانم، اما شاید روزی بفهمیم. زن دکتر جواب میدهد میخواهی نظر مرا بدانی؟ من فکر میکنم ما کور نشدیم، ما کور هستیم، کور اما بینا، کورهایی که میتوانند ببینند، اما نمیبینند.
فیلم کوری نمونه دیگری از ناکامی سینما در برگردان آثار مهم ادبی است.
یکی از اصلیترین انتقاداتی که بر فیلم وارد است، دور شدن از لایههای معنایی رمان است. در رمان ساراماگو با فضایی آخرالزمانی و ماورایی روبرو هستیم که در فیلم دیده نمیشود. بیماری کوری در رمان ساراماگو بیشتر جنبهای الهی و تقدیری دارد اما فیلم میرهلس تنها به نشان دادن کوری و عواقب آن و سبعیت انسانها بسنده میکند و از ابعاد معنایی رمان دور میماند. بنظر میرسد میرهلس بیش از حد شیفته جلوههای بصری کار خود شده و توجهی به عمق بخشیدن به داستان نکرده است.
هنگام مطالعه کتاب کوری، ذهن خلاق و فعال انسان و قلم مدهوش کننده نویسنده، تصوراتی را پرورش میدهد که هرگز در فیلم به آن اساره نشده است و فیلم کوری را میتوان نسخه ناموفق دیگری از تبدیل کتاب به فیلم دانست.
سارماگو به واسطه کتاب کوری برنده جایزه نوبل شد.
شاید با شیوع بیماری کرونا، درک فضای داستان برای ما آسان تر باشد، اما با این حال باید توجه داشت که بیماری کوری، به ذهن بیمار آنان بازمیگشت!
کتاب کوری شمارا ساعتها به فکر فرو خواهد برد و برایتان این اطمینان خاطر را ایجاد میکند که برای زندگی کردن
باید ذهن بینا و آگاه داشته باشید.
فرصت را از دست ندهید و همین الان کتاب کوری را از سایت ابر بوک تهیه نمایید.