بیا اینجا صادق باشیم. فرض کن بخواهیم هرکسی را که هرنوعی اختلال روانی دارد در نظر بگیریم: کسانی که با افسردگی یا با افکار مربوط به خودکشی دست و پنجه نرم می کنند، آدم هایی که نادیده گرفته شده اند یا در حق شان بدرفتاری شده، آن هایی که اتفاقات دردناکی برای شان افتاده یا مرگ عزیزی را دیده اند، یا کسانی که از بیماری های سخت یا تصادفات یا اتفاقات آسیب زای روانی جان سالم به در برده اند. اگر همه ی این آدم ها را در یک اتاق گرد هم جمع کنی، خب احتمالا همه را جمع کرده ای چون کسی نیست که مسیر زندگی را بپیماید و در این راه زخم هایی برندارد.
البته که بعضی آدم ها بار مشکلاتی بدتر از دیگران را بر دوش می کشند. و برخی آدم ها به صورت وحشتناکی رسما قربانی بدرفتاری بوده اند. اما هر قدر که این موضوع ناراحت مان کند یا آزارمان بدهد باز هم تغییری در معادله ی پذیرفتن مسئولیت موقعیت شخصی مان ایجاد نمی کند.