امیلی و صعود: قطع رقعی

معرفی کتاب امیلی و صعود

کتاب امیلی و صعود دومین جلد از مجموعه سه گانه داستان های امیلی که ماجرای دختری با اعتماد به نفس، پرشور و با اشتیاق را به تصویر می کشد؛ امیلی دختری است که پدر و مادرش را از دست داده، او عشق بالایی به نوشتن دارد اما اگر بخواهد به دبیرستان مورد علاقه اش برود مجبور است از نوشتن دست بکشد. با وجود سدی که خاله الیزابت پیش پایش می گذارد شعرهای امیلی به چاپ می رسد و او در مسیر موفقیت قرار می گیرد. امیلی می تواند با فرصت جذابی که پیش رویش قرار می گیرد تغییر بزرگی در زندگی اش ایجاد کند.

در داستان امیلی در مقایسه با آنی شرلی، دیدگاه‌های تخیلی کمتر مورد توجه قرار گرفته و بیشتر به شرح واقعیت‌های زندگی انسان‌ها پرداخته شده است.

 جالب است بدانید مونتگمری در پردازش شخصیت امیلی، شخصیت اول این داستان، از خود الهام گرفته است و بسیاری از حوادث این مجموعه در حقیقت اتفاقاتی است که در زندگی شخصی رخ داده است.

در این کتاب بی نظیر مونتگمری ما را با خود به عمق اتفاقات و سختی های دوران کودکی اش می برد. در رمان های مونتگمری همیشه بعد از اتفاقات خوب اتفاقات بسیار بد هم وجود دارد که این به دلیل روحیه متفاوت و افسردگی های خود نویسنده است.

دهانش زیادی کشیده بود، اما دندان های مرتبی داشت. گوش های کمی نوک تیزش به او جاذبه ی خاصی داده بودند. خط های دور گردنش را نمی توانست دوست نداشته باشد. اندام باریک و نابالغش قشنگ بود، خودش این را می دانست و خاله نانسی هم به او گفته بود قوزک و پشت پایش به شیپلی ها رفته. امیلی از زوایای مختلف مشتاقانه به امیلی توی آینه نگاه کرد و بعد سراغ دفترش رفت و این طور نوشت. “به این نتیجه رسیدم که خوشگل نیستم. به نظر خودم با بعضی مدل موها قیافه ام خوب می شود، اما یک دختر خوشگل واقعی باید با هر مدل مویی خوشگل باشد، پس حق با خانم آن سیریلا بود. اما یقین دارم به آن زشتی هم که او گفت، نیستم.