عادت میکنیم، درست است، همه ما روزی به تصمیماتمان عادت میکنیم، اما مسئله این است که آنها از جانب خودمان باشد یا دیگران؟ گاهی مجبور به انتخابهایی میشویم که مخالفتهای سرسختانهای را به دنبال دارد، اما باید دید که این انتخاب ارزش جنگیدن و تحمل مخالفت را دارد یا نه؟ باید دید که آیا قدرت روزمرگیها و عادتهای یکنواخت جایشان را به هدفی جدید میدهند یا محکم و سخت و استوار باقی میمانند؟
زویا پیرزاد برای خلق فضای کتاب از شخصیتهایی فارغ از هرگونه اعجاب کمک گرفته تا بتواند رمانی همردیف با زندگی روزمره یک خانواده بی سر و صدا، البته با در نظر گرفتن چند نکته متفاوت، بنویسد. جهان خلق شده توسط نویسنده، در عین دوری از هر پیچیدگی، در ژرفای خود به فکر پر رنگ کردن نقش زنان و مادران و ایجاد ارتباط میان سه نسل با سه اندیشه متفاوت است. از مادربزرگ (ماه منیر) که اصالت و ثروت را نقطه قوت میبیند، تا نوه (آیه) که مانند بسیاری دیگر از نوجوانان، زندگی مجازی را ارجح میداند و از رازهای شخصی خود با اسمی مستعار، در وب سایت نوشتههایش پرده برمیدارد. در این میان با ریز بینی درمییابیم که نسل میانی (آرزو)، در پی برداشتن خطوط فرضی میان دو جنسیت زن و مرد، اقداماتی ساده اما دقیق و فکر شده انجام میدهد. نکته مثبت کتاب عادت میکنیم این است که تضادی که میان سه نسل وجود دارد، باعث دوری آنها نشده، که البته باید این را نتیجه زحمات آرزو برای حفظ خانواده دانست. وجه اشتراک هر سه را میتوان تلاش برای پس زدن کلیشههای جنسیتی دانست. این نکته را میتوان از توصیف زنان شاغل و مستقل زیادی که مطرح میشوند، دریافت کرد. شخصیت اصلی داستان، آرزو، در میان این دو نسل به کشمکشی ساده و شیرین میپردازد که آیا به فکر ازواج دوباره باشد و یا در نقش مادر فداکاری که برای خود ساخته فرو برود؟ زندگی “عادی” آرزو در کنار مادرش (ماه منیر) و دخترش (آیه) در جریان است.
آرزو در سن کم بدون هرگونه علاقهای تن به ازدواجی ناموفق با پسرخالهاش (حمید) میدهد که ثمرهای جز تک دخترشان (آیه) و سرانجامی جز جدایی ندارد. آرزو پس از مرگ پدرش دفتر معاملات املاک او را اداره میکند. ماه منیر(مادر آرزو) مادری فخرفروش، ولخرج و خودنماست که به واسطه وصلتی دور با خاندان قاجار خود را شازده و برتر از همه میداند. در کنار کشمکشهای آرزو با شغل و فرمایشات دختر و مادرش، او همچنین درگیر خواسته همسر سابقش مبنی بر مهاجرت آیه به همراه خود به کشور فرانسه میباشد. شیرین دوست صمیمی آرزو پس از، از دست دادن نامزد سابقش و کشته شدن مادر خود و نامزدش بدبینی ناخواستهای به جنس مذکر پیدا کرده، اما او قصد ایجاد آشنایی میان یکی از مشتریان بنگاه (آقای زرجو) و آرزو را دارد. سهراب زرجو شخصیتی دست به خیر دارد که پس از رها کردن دانشگاه پزشکی در سال آخر به وطن بازمیگردد و وارد کار تجارت قفل و کلید میشود. در این بین سهراب به افراد داخل بنگاه کمکهای زیادی میرساند.
برشی از زندگی سه زن ایرانی، دختر و مادر و مادربزرگ در تهران دهه 80 شمسی. دختر جوان درگیر مسائل و خواستههای نسل خود است. مادربزرگ هنوز غرق در گذشتهای است کمابیش ساخته و پرداخته ذهن. راوی قصه آرزو است، زنی میانه سال که بین خواستههای مادر و توقعات دختر و آرزوهای خود در جدال است. در ظاهر زنی است محکم که از مردها و دنیای مردانه اطرافش هراسی ندارد و در باطن خواسته و ناخواسته جوابگوی توقات دختر و مادر. وقتی عشق به صورت مردی «بی نقص» وارد زندگیش میشود، مخالفت مادر و دختر و دوست صمیمی به جدال ذهنی آرزو دامن میزند.
در نهایت همه ما به آنچه برایمان تکرار میشود عادت میکنیم، مانند آرزو و آیه و ماه منیر!
برای سپری کردن لحظاتی آرام و فارغ از هیاهو، «عادت میکنیم» گزینهی مناسبی است، که میتوانید آن را از سایت ابربوک تهیه نمایید.