loader-img
loader-img-2

دعبل و زلفا

امتیازدهی
2 (5)
  • ناشر : کتابستان
  • نویسنده : مظفر سالاری
  • سال نشر : 1397
  • تعداد صفحات : 332
  • زبان کتاب : فارسی
  • شابک : 9789640227787
  • چاپ جاری : 27
  • نوع جلد : جلد نرم
  • قطع : رقعی
  • وزن : 338 گرم
  • شناسه محصول : 8791
معرفی کتاب

درباره کتاب دعبل و زلفا

رمان جذاب، تاثیرگذار و پرفروش دعبل و زلفا اثر دیگری از حجت‌الاسلام والمسلمین، مظفر سالاری، از نویسندگان نام آشنایی است که با کتاب “رویای نیمه‌شب” بر شهرت خود افزود.
مظفر سالاری در کتاب دعبل و زلفا در قالب داستانی عاشقانه مخاطبان خود را با روزگار پرمشقت و سختی امامان هفتم و هشتم آشنا می‌کند.
نویسنده ضمن به قلم کشیدن داستان عاشقانه، جذاب و پر شور  دعبل و همسرش، زلفا، زمینه آشنایی خوانندگان کتاب با زندگی دو امام مذکور و حواث آن دوران را نیز فراهم کرده.
ظرافت نویسنده کتاب دعبل و زلفا، مظفر سالاری، در روایت محبوس شدن امام معصوم شیعیان بسیار  محسوس می‌باشد، به گونه‌ای که خواننده حسرت دیدار پیروان و شیعیان آن دوره را با امام خود، به راحتی احساس می‌کند.

دعبل خزاعی از پرجرئت‌ترین شاعران شیعه در زمان امام موسی بن جعفر(ع) و امام رضا(ع) بود،کتاب دعبل و زلفا، روایتگر قصه عشق دعبل به همسرش زلفا است...

تجمید مقام معظم رهبری از کتاب دعبل و زلفا

کتاب دعبل و زلفا یکی از بهترین رمان ها در حیطه رمان‌های‌ مذهبی و البته با تِمی عاشقانه است، رمان شورانگیز و جذاب "دعبل و زلفا" نوشته ی تحسین برانگیزی است که که حتی، مورد تمجید رهبر معظم انقلاب نیز قرار گرفته است.
همچنین این کتاب تاکنون طی چهار سالی که از چاپ اول آن می‌گذرد، چندین بار نیز تجدید چاپ شده.

توضیحات نویسنده درباره کتاب دعبل و زلفا

به نقل از  “خبرگزاری رسمی حوزه” حجت الاسلام سالاری
خود درباره این کتاب در یکی از مصاحبه هایش می گوید: "در این رمان مقطع خوبی از تاریخ انتخاب شده و مسائل اجتماعی و سیاسی دوره علی بن موسی الرضا (ع) تا حدی که امکان بررسی در رمان داشته، مورد تحلیل قرار گرفته است ... این کتاب رمانی با چاشنی عشق و عاشقانگی است که باعث آشنایی با یکسری مسائل مربوط به آن زمان می‌شود، مسائلی که احساس می‌کنیم هنوز هم وجود دارد و از همین حیث کتاب، اثری سازنده است. "

کتاب دعبل و زلفا مناسب چه کسانی است؟

کتاب دعبل زلفا، برای علاقمندان به مطالعات و داستان‌های مذهبی و همچنین مخاطبان رمان عاشقانه مناسب می‌باشد.
 

بخشی از کتاب " دعبل و زلفا "
“بیرون از دروازه و حصار شهر، تا چشم کار می‌کرد در دو طرف، دکان بود و کاروان‌سرا. دستفروش‌ها چند متر آن‌طرف‌تر، به موازات ردیف دکان‌ها، زیر سایهٔ چادرهایی رنگارنگ و پر وصله، بساط کرده بودند. تنوع کالاهای ریز و درشت چنان بود که اگر کسی ساعتی می‌چرخید و پرسه می‌زد، باز هم انگار چیزی ندیده بود. دعبل به هیاهوی آن شلوغ‌بازار و به سکویی که روی آن، چند غلام و کنیز نیمه‌برهنه را به نمایش گذاشته بودند، توجهی نشان نداد. صدها شترِکاروان با ده‌ها اسب و نگهبان مسلح و غلامان پیاده و چندتایی قاطر و سگ همراهش به کاروان‌سرایی بزرگ خزید که پر از بار و شتر و گاری و حمال و انبار و اطاقک‌هایی در اطراف بود. بارها را که پایین می‌آوردند، ده‌ها کودک گدا و پابرهنه و دخترکان ولگرد و بی‌سرپرست، دوره‌شان کردند. در گوشه‌ای خربزه‌هایی بزرگ را تلنبار کرده بودند. دعبل بزرگ‌ترین خربزه را خرید. تا دو حمال، بار شتر را بر پشت اسبش بگذارند و ببندند، خربزه را به ده‌ها باریکه برید و بین بچه‌ها و دخترکان تقسیم کرد. دست، کاسه کرد و تخمه‌های خربزه را به اسبش خوراند. به خودش چیزی نرسید. سکه‌ای به حمال‌ها و چند سکه به کاروان‌سالار داد و از ابن‌سیار و دو سه همسفر دیگر خداحافظی کرد. ابن‌سیار گفت: امیدوارم تو به زودی ندیم هارون شوی و من، طبیب مخصوص او! نگهبان‌ها دختران و زنان اسیر را کنار صدها طاقه پارچه و خمره‌های گلین جمع کرده بودند. با تکان دادن تازیانه‌های حلقه شده، مجبورشان می‌کردند که فشرده‌تر بنشینند و از جلو چشم دور نشوند. دلش می‌خواست برود و خبری از او بگیرد. باز پا روی خواهش دل گذاشت و به سوی خروجی کاروان‌سرا به‌راه افتاد.  گیرم که بخواهند او را چون کنیزی بفروشند، تو پولت کجا بود که بتوانی چنین ماه‌رویی را بخری؟ اگر ده کیسه دینار هم داشتی، از پس خریداران ثروتمندی برنمی‌آمدی که برای این‌گونه دختران ماه‌رو، دندان تیز کرده‌اند و دست‌وپا می‌شکنند.” “دختر با چابکی درون خمره ای گلی که خالی بود پرید. در آن لحظه که می خواست درون خمره بنشیند، چرخید و دعبل را کنار جعبه های هلو و انار دید.  او را شناخت و تعجب کرد که در آن موقعیت می بیندش. صدای سم اسبی شنیده شد. در خمره پنهان شد و میوه فروش سبد انجیر را روی خمره گذاشت...”

دیدگاه شما

نظرات کاربران ( 2 نظر)
نام و نام خانوادگی
کد امنیتی

Deprecated: Unparenthesized `a ? b : c ? d : e` is deprecated. Use either `(a ? b : c) ? d : e` or `a ? b : (c ? d : e)` in /home/abrbooki/public_html/model/comment.php on line 353
فاطمه صاد
21 آذر 1399

خیلی داستان دلبرانه بود

کتاب ابر

سلام. ممنونیم بابت نظرتون :)

فاطمه صاد
21 آذر 1399

این کتاب برای من خیلی دلربا بود ... رمان عاشقانه مذهبی و یه جاهای عاشق شخصیت امام کاظم شدم

کتاب ابر

سلام. ممنونیم بابت نظرتون :)

برچسب ها