«دون کامیلو و پســر ناخلف» در واقع نه رمان است، نه مجموعه داستان کوتــاه، بلکه جمع آوری ســتون های ثابتی اســت که پیشــترها، جووانی گوارسکی، در نشــریات با محوریت کشیشی به نام «دون کامیلو» نوشته است، وقت خواندن کتاب هم نباید گول اسم کتاب را بخورید که دنبال پسر ناخلفی بگردید، چرا که «پســر ناخلف»، در اصل اسم یکی از داستان های کوتاه و چهار صفحه ای کتاب اســت. این پســر ناخلف در اصل پســر یک کمونیســت عضو حزب ســرخ است که بعد از ســال ها که در شهر دیگری کشیش شده، حالا می خواهد برگردد و این برای پدرش شرم آور است. داستان های کتاب، همگی کوتاه و مستقل هستند و می شود بدون ترتیب، برای خواندن ســر وقتشان رفت و فقط در دو سه مورد پیش می آید که دو داستان با هم ارتباط داشته باشند. گاهی هم در داســتان ها با زمان بازی شده، مثل آن جایی که در داستان «فن کودتا» ناقوس زن کلیســا نقش محوری دارد و ما در ســی صفحه بعد می فهمیم که این ناقوس زن در اصل، دزد دوچرخه کشیش دون کامیلو بوده که بعدا ناقوس زن کلیسا شده. داستان هایی که برای کشیش دون کامیلو پیش می آیند، همگی در یک ده کوچک اتفاق می افتند.زمان آن ها همگی بعد از جنگ جهانی دوم است، همان وقتی که جنگ بین سنت و مدرنیته و تقابل کلیسا و ایدئولوژی چپ به اوج خودش رسیده و جامعه اروپا، بین این دو تفکر، یعنی مادی گرایی و حضور مذهب در زندگی درمانده بود.این درماندگی برای گوارسکی بهانه ای می شــود تا دهکده ای خلق کند، که در آن کشیش سمبل تفکر مسیحی است و بخشدار پپونه، نماینده سرخ ها و چپ گراها، که با تقابل این دو قطب، همچنین چاشنی طنز، گوارسکی توانسته فضایی شیرین، دوست داشتنی و در عین حال تفکربرانگیز را خلق کند.