loader-img
loader-img-2

زمانی که یک اثر هنری بودم

امتیازدهی
3 (5)
  • ناشر : افراز
  • نویسنده : اریک امانوئل اشمیت
  • مترجم : فرامرز ویسی | آسیه حیدری
  • سال نشر : 1398
  • تعداد صفحات : 253
  • زبان کتاب : فارسی
  • شابک : 9789647640947
  • چاپ جاری : 18
  • نوع جلد : جلد نرم
  • قطع : رقعی
  • وزن : 292 گرم
  • شناسه محصول : 9595
معرفی کتاب

معرفی کتاب زمانی که یک اثر هنری بودم

کتاب زمانی یک اثر هنری بودم رمانی از نویسنده معروف و محبوب، اریک امانوئل اشمیت است که با ترجمه سیلویا بجانیان منتشر شده است. این داستان درباره مردی است که از زنده بودن خسته شده و تصمیم می‌گیرد به یک اثر هنری تبدیل شود.
زمانی که یک اثری هنری بودم در سال 2003 منتشر شد، رمانی با تلفیق مکاتب کلاسیک و مدرن و شخصیت‌هایی که نام‌های اساطیری و معاصر دارند. اشمیت در این رمان نشان می‌دهد که چگونه اندیشه به‌سان زندگی و طبیعت از درون به برون می‌رود، پیش از آنکه از برون به درون آید. و اندیشیدن در خلأ آغاز می‌شود و از تهی به پُری می‌رسد و می‌تواند بار دیگر در تهی فرو افتد. کتاب پر فروش وقتی یک اثرهنری بودم از تازه‌های کتاب ابربوک می‌باشد و شما عزیزان می‌توانید در سایت کتاب ابربوک، کتاب وقتی یک اثر هنری بودم را خریداری نمایید.
اشمیت معترض به هنرمندان معاصری است که با فرصت‌طلبی، بیشتر به تجارت آثار خود می‌پردازند و ارزشی برای هنر و مخاطبان خود قائل نیستند. او با لحن طعنه‌آمیزی نگاه دیگران را بررسی می‌کند که، بدون توجه به محتوای یک اثر، پیوسته اجسامی بدون روح را برای کلکسیون‌های خود جمع‌آوری می‌کنند.

خلاصه داستان کتاب زمانی که یک اثر هنری بودم

تازیو فیرلی مرد جوانی است که قصد خودکشی دارد و چندین خودکشی ناموفق هم در کارنامه‌اش دارد. اما روزی که با زئوس پیتر لاما آشنا می‌شود، زندگی‌اش تغییر می‌کند. زئوس یک هنرمند عجیب و غریب و در عین حال شناخته شده است. او به تازیو پیشنهاد می‌دهد حالا که از زندگی خسته شده است، انسان بودنش را رها کند و به یک مجسمه زنده تبدیل شود. مجسمه زنده‌ای به نام آدام بیس که اولین در نوع خودش است. 
تازیو به اثر هنری تبدیل می‌شود اما چیزی نمی‌گذرد که احساس افسردگی گریبانش را می‌گیرد. حالا او علاوه بر انسان بودن، آزادی‌اش را هم از دست داده است. تازیو دوباره با آدم‌هایی آشنا می‌شود که زندگی او را تغییر می‌دهند: نقاشی نابینا به نام کارلوس انیبال و دخترش فیونا. فیونا طرحی می‌ریزد تا به تازیو کمک کند و او را از وضعیت وحشتناکش نجات دهد.
در این اثر نیز که درواقع صحبت‌های قهرمان داستان با خدا است، مسیحیت نمودی ویژه دارد.

بخشی از کتاب " زمانی که یک اثر هنری بودم "
هر بار دست به خودکشی زدم ناموفق بود راستش توی هر کاری ناموفق بودم: هم در زندگی هم در خودکشی. از همه بدتر این بود که این وضعیت برایم عادت شده بود. روی کرهٔ زمین هزاران نفر مثل من به هیچ دردی نمی‌خورند. نباید از خودم بیشتر از این انتظار داشته باشم. وقت آن رسیده بود که کمی اراده بارِ زندگی خودم کنم. خب زندگی را به من داده‌اند، پایان دادن به آن بماند به عهدهٔ خودم! این حرف‌هایی بود که آن روز صبح با خود می‌زدم، تا آنکه گودالی عمیق جلوی رویم باز شد و نگاهم در آن خیره ماند. دورترین نقطه‌ای که می‌دیدم دره‌ای تنگ و عمیق بود که شکاف و صخره‌های نوک‌تیزی داشت و مثل خنجری به درختان کوچک ضربه می‌زد و پایین‌تر، لکه‌های آب‌های عظیم خروشان بی‌نظمْ چالشی بود در برابر این سکون. من از توان، تفکر، زیبایی و خوش‌اقبالی بی‌بهره‌ام، اما بدبختی‌ام در این وضعیت نامتعارف در این است که به آن آگاهم. تنها استعدادی که دارم روشن‌بینی است. شکست در زندگی را قبول می‌کنم... اما شکست در خودکشی! از خودم خجالت می‌کشم که وارد زندگی شده‌ام، اما عرضهٔ خارج شدن از آن را ندارم. شاید با از بین بردن خودم کمی عزت‌نفس پیدا کنم. تا همین امروز، آدم به‌دردنخوری بودم: سر یک اشتباه به‌وجود آمدم، برای زنده بودن به بیرون پرتاب شدم و برنامه‌های ژنتیکی باعث شد رشد کنم. خلاصه اینکه تحمل این چیزها برایم دشوار است. بیست سالم بود، تمام این دو دهه را به‌دوش کشیدم. سه بار سعی کردم افسار زندگی را به‌دست بگیرم و هر سه بار همه‌چیز به من خیانت کرد: طنابی که امید داشتم خودم را با آن دار بزنم از سنگینی وزنم پاره شد، قرص‌های خواب‌آوری که خوردم قلابی بود، و برزنت کامیونی که از طبقهٔ پنجم روی آن پریدم، یک لحاف خوش‌خواب از آب درآمد، اما این نوبت چهارم باید کارساز باشد.

دیدگاه شما

نظرات کاربران ( 0 نظر)
نام و نام خانوادگی
کد امنیتی
برچسب ها