loader-img
loader-img-2

مسخ و داستان های دیگر

امتیازدهی
1 (5)
  • ناشر : ماهی
  • نویسنده : فرانتس کافکا
  • مترجم : علی اصغر حداد
  • سال نشر : 1398
  • تعداد صفحات : 184
  • زبان کتاب : فارسی
  • شابک : 9789649971551
  • چاپ جاری : 19
  • نوع جلد : جلد نرم
  • قطع : جیبی
  • وزن : 142 گرم
  • شناسه محصول : 9940
معرفی کتاب

معرفی کتاب مسخ

مسخ رمانی کوتاه و پرفروش از فرانتس کافکا است که در پاییز 1912 نوشته شده و در اکتبر 1915 در لایپزیگ به چاپ رسید. مسخ از مهم‌ترین آثار ادبیات فانتزی قرن بیستم است که در دانشکده‌ها و آموزشگاه‌های ادبیات سراسر جهان غرب تدریس می‌شود. 
با تازه های کتاب ابر بوک همراه باشید.
داستان در مورد بازاریاب جوانی به نام گرگور سامسا است که یک روز صبح از خواب بیدار می‌شود و متوجه می‌شود که به یک مخلوق نفرت‌انگیز حشره‌مانند تبدیل شده‌است. دلیل مسخ سامسا در طول داستان بازگو نمی‌شود و خود کافکا نیز هیچگاه در مورد آن توضیحی نداد. لحن روشن و دقیق و رسمی نویسنده در این کتاب، تضادی حیرت‌انگیز با موضوع کابوس‌وار داستان دارد. داستان غم‌انگیز گرگور سامسا حاکی از بیگانگی با هنجارها است. گویی او خود می‌خواهد که بین تابعیت محض از اجتماع و مسخ شدن، مسخ شدن را برگزیند. در نتیجه می‌توان گفت که مسخ شدن گرگور نوعی فرار از واقعیت حاکم است. 
ولادیمیر ناباکوف در مورد این داستان گفته‌است: «اگر کسی مسخ کافکا را چیزی بیش از یک خیال‌پردازی حشره‌شناسانه بداند به او تبریک می‌گویم چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته‌است.» مترجم فرانسه مسخ معتقد است که گرگور سامسا در واقع کنایه‌ای از خود شخصیت نویسنده (کافکا) است. 

خلاصه داستان کتاب مسخ

مسخ داستان فردی به نام گرگور است. یک روز صبح گرگور هنگامی که از خواب برمی‌خیزد متوجه می‌شود که به سوسکی قهوه‌ای تبدیل شده است. گرگور در عوض آنکه از این تغییر حیرت کند آن را به عنوان یک اتفاق ناگوار می‌پذیرد. او تلاش می‌کند همسویی‌ای میان زندگی انسانی‌اش و این مسأله که او سوسکی غول‌پیکر شده ایجاد کند. در عین حال او باید نفرت اعضای خانواده‌اش نسبت به خودش را هم بپذیرد. رفته رفته گر‌گور تبدیل به موجودی منفور در خانواده می‌شود و او می‌‌خواهد با این وضعیت کنار بیاید.
 کتاب مسخ هم‌اکنون در مرجع فروش کتاب ابر بوک قابل خریداری می‌باشد. 

بخشی از کتاب " مسخ و داستان های دیگر "
یک روز صبح، همین که گر‌گور سامسا از خواب آشفته‌ای پرید، در رختخواب خود به حشره‌‌ی تمام عیار عجیبی مبدل شده بود. سرش را که بلند کرد، ملتفت شد که شکم قهوه‌ای گنبد مانندی دارد که رویش را رگه‌هایی، به شکل کمان، تقسیم‌بندی کرده است. لحاف که به زحمت بالای شکمش بند شده بود، نزدیک بود به کلی بیفتد و پاهای او که به طرز رقت‌آوری برای تنه‌اش نازک می‌نمود جلوی چشمش پیچ و تاب می‌خورد.

دیدگاه شما

نظرات کاربران ( 0 نظر)
نام و نام خانوادگی
کد امنیتی